صبح امید من نفس سرد من بس است
چشم سفید، روزن بیت الحزن بس است
دستم غبار دامن پاکان نمی شود
بویی مرا ز یوسف گل پیرهن بس است
تر می شود به نامه خشکی دماغ من
برگ خزان رسیده مرا از چمن بس است
عنوان بود نمکچش مکتوب سر به مهر
زان غنچه لب وظیفه من یک سخن بس است
زان میوه ها که وعده به فردوس داده اند
ما را به نقد، نکهت سیب ذقن بس است
پروانه وار سوختن از بی مروتی است
آن را که روی گرمی ازین انجمن بس است
از شغل دلخراش تو بدنام گشت عشق
نقشی دگر بر آب زن ای کوهکن، بس است
محتاج نیستم به سپرداری کسی
جوهر دعای جوشن شمشیر من بس است
صائب ز بلبلان نشود گر صدا بلند
کلک سخن طراز هم آواز من بس است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق شاعر میپردازد. او از سردی و ناامیدی صبحگاهی صحبت میکند و از زخمهای درونی خود یاد میکند. به تنگدستی روحی و کمبودهایی که در زندگیاش حس میکند اشاره دارد و به دنبال زیباییهایی است که از دست داده است.
شاعر از درد ناشی از عشق و بیوفایی میگوید و به قوت دعاهای خود برای مقابله با مشکلات اشاره میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که حتی اگر همهمه بلبلان به گوش نرسد، صدای کلام و احساسات او به اندازه کافی تأثیرگذار و پرقدرت است. شعر نشاندهندهٔ تلاش شاعر برای رسیدن به آرامش و معنای زندگی است.
هوش مصنوعی: صبحی که انتظار داشتم به پایان رسیده و حالا تنها نفس سرد و ناامیدیام باقی مانده است. دیگر چشم امید به روزن زندگی نمیدوزم، چرا که غم و اندوه بر من چیره شده و کافی است.
هوش مصنوعی: دست من به گرد و غبار دامن افراد پاک نمیرسد و بوی خوشی که از یوسف ناشی میشود، برای من کافی است.
هوش مصنوعی: با وزیدن باد و گذر زمان، حال و هوای من تغییر میکند و حسرت روزهای بهتر به دلم مینشیند. برگهای خزان، یادآور آن روزها هستند و من دیگر به چیزهای بهتر نیازی ندارم.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک شخص خاص است که به خاطر خاص بودنش مورد تحسین قرار گرفته و از او به عنوان یک نمکچش نام برده میشود. او با لبانی شاداب و خندان به دنیا آمده است و شاعر احساس میکند که برای بیان زیبایی یا ویژگیهای او، تنها یک جمله کافی است.
هوش مصنوعی: از میان میوههایی که promise به بهشت دادهاند، همین الآن عطر خوش سیب زیر چانهام کافی است.
هوش مصنوعی: سوختن مانند پروانه به خاطر بیرحمی است، زیرا کسی که در این جمع فقط به مهمانی گرم روی آورد، کافی است.
هوش مصنوعی: به خاطر کارهای دردناک تو، عشق به بدنامی افتاد. ای کوهکن، دیگر بس است، نقشی جدید بر آب بزن.
هوش مصنوعی: من به حمایت هیچ کس نیاز ندارم؛ دعا و ایمان من به اندازه کافی قوی است و میتواند از من در برابر مشکلات محافظت کند.
هوش مصنوعی: بلبلان هرچند صدا دارند و آواز میخوانند، ولی من نیازی به صدای بلند ندارم و فقط کلامی که از من جاری میشود، برایم کافی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان دادن از وفا هنر کوهکن بس است
حاجت بقصه نیست همین یکسخن بس است
ساقی رواج مدرسه و خانقه شکست
درصد هزار بتکده یک بت شکن بس است
تا زنده ام پلاس سگت پیرهن کنم
[...]
از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است
لوح مزار فاخته، سرو چمن بس است
شیرین! ز غیرت شکر این پیچ و تاب چیست
پرویز گو مباش، ترا کوهکن بس است
میلم دگر به حسن سیاه و سفید نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.