مرا امید نشاط از سپهر چون باشد
که ماه عید در او نعل واژگون باشد
چه خون که در دل نظارگی کند نگهش
بیاض نرگس چشمی که لاله گون باشد
عرق ز روی تو بی اختیار می ریزد
در آفتاب قیامت ستاره چون باشد
زبان عقل در اوصاف عشق کوتاه است
که صبحدم علم شمع سرنگون باشد
چنان که تنگی دلها به فراخور عقل
گشاد سینه به اندازه جنون باشد
فریب ساحل ازین بحر بیکنار مخور
که هر سفینه در او نعل واژگون باشد
چرا چولاله کنم شکوه تنک ظرفی
مرا که داغ درون زینت برون باشد
ز سنگ لاله دلمرده خیمه بیرون زد
چراغ زنده دلان زیر خاک چون باشد
فغان که دیده رهبرشناس نیست ترا
وگرنه ذره به خورشید رهنمون باشد
کجا زناله صائب دلت به درد آید؟
وگرنه که گوش به آواز ارغنون باشد
غنیمت است که غمخانه جهان صائب
غمی نداشت که از صبر ما فزون باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم ز غصّه هجران همیشه خون باشد
ندانم عاقبت او ز عشق چون باشد
هوای زلف تو چندان دلم به سر دارد
که دایم از غم عشق تو سرنگون باشد
کسی که روی تو را دید و عشق با تو نباخت
[...]
لئیم اگر به شتر بخشدت عطا مستان
که این ز عادت اهل کرم برون باشد
قلاده ای که ز منت به گردنش بندد
هزار بار ز بار شتر فزون باشد
نصیب کوهکن از وصل دوست چون باشد
که سنگ تفرقه اش کوه بیستون باشد
ننالم از تو گرم جای لطف قهر کنی
که بر من این ستم از بخت واژگون باشد
کجا ز شوق وصالت سخن کنم با کس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.