زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی
صورت دیوار اگر از خانه بیرون آمدی
خواجه هم می آمد از اندیشه دنیا برون
جغد اگر از گوشه ویرانه بیرون آمدی
برگرفتی آب اگر از اشک تلخ من سحاب
آه جای خوشه از هر دانه بیرون آمدی
خون عرق کرد از شفق خورشید تابان ز انفعال
تا صبوحی کرده از میخانه بیرون آمدی
دست کوتاهم به زلف سرکش او می رسید
از کف من مو اگر چون شانه بیرون آمدی
گر به می لبهای جان بخش تو کردی التفات
باده گلرنگ از پیمانه بیرون آمدی
شاهد دامان پاک من همین معنی بس است
کز لباس شرم بی باکانه بیرون آمدی
شاخ گل دست زلیخا شد به دامنگیریت
تا ز طرف گلستان مستانه بیرون آمدی
عشق آتشدست اصلاح تو نتوانست کرد
بعد عمری خام از آتشخانه بیرون آمدی
از ضعیفان گر نبودی لاف قدرت ناپسند
از نیستان نعره شیرانه بیرون آمدی
آسیا گر پیکرت را توتیا سازد رواست
از چه از مغز زمین ای دانه بیرون آمدی؟
چون سمندر در طلب بودی اگر کامل عیار
آتش از بال و پر پروانه بیرون آمدی
نیست صائب چاردیوار بدن جای حضور
خوب کردی زود ازین غمخانه بیرون آمدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر خروج از حالت روحی و افسردگی است. شاعر به زاهد و دیگران اشاره میکند که از اندیشههای دنیوی و غمهای مربوط به آن رها شده و به آرامش دست یافتهاند. او از اشکها و عذابهای خود سخن میگوید و به زیبایی و عشق اشاره میکند، همچنین بر این نکته تأکید دارد که زمان بازگشت به زندگی و شادی فرارسیده است. شاعری که در جستجوی عشق و حقیقت است، به ما نشان میدهد که در نهایت، رهایی از غم و اندوه ممکن است و باید به سمت نور و خوشی گام برداریم.
هوش مصنوعی: زاهد با روحی سبک و بیدغدغه از کسالت و سختی زندگی بیرون آمده است، مانند اینکه اگر دیوار هم از خانه جدا شود، او نیز از مشکلات و محدودیتها رها شده است.
هوش مصنوعی: خواجه نیز در حال خروج از فکر دنیا است؛ اگر جغدی از گوشه ویرانه بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: اگر تو از اشک تلخ من آب برداری، بارانی خواهی شد که از هر دانهای، خوشهای بیرون خواهد آمد.
هوش مصنوعی: خورشید در اوایل صبح به آرامی از افق برمیخیزد و بهگونهای درخشان و زیبا میتابد، انگار که به خاطر غم و بیحرکتی شب، از دل شب قطرههای خون برمیریزد. و تو از میخانهای که پر از شادی و سرمستی بود، بیرون آمدهای.
هوش مصنوعی: دست من به زلف نامطلوب و فرّش او نمیرسید و اگر مویی که از دستم خارج شد، شبیه شانهای بود، نشان از ارتباط و نزدیکی بیشتر بین ما بود.
هوش مصنوعی: اگر توجه نامتوجهی بر لبان جانبخش تو داشته باشم، بادهای رنگین از جام سر به بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: عزیز من، همین که نشان میدهی به من وابستهای و بیپروا از ارتباط ما صحبت میکنی، خود نشاندهنده پاکدامنی من است.
هوش مصنوعی: شاخ گل به دست زلیخا تبدیل شد تا تو بتوانی با زیباییات از گلستان به صورت دلربا خارج شوی.
هوش مصنوعی: عشق مانند آتش است و نتوانسته تو را اصلاح کند. پس از سالها هنوز خام و ناپخته از آتش بیرون آمدهای.
هوش مصنوعی: اگر ناتوانی وجود نداشت، ادعای قدرتی که ناپسند است، جایز نبود. از نی، صدای شیرانهای به گوش نمیرسید.
هوش مصنوعی: اگر آسیاب تو را به پیکر مسخ کند، اشکالی ندارد؛ اما چرا از مغز زمین بیرون آمدی، ای دانه؟
هوش مصنوعی: اگر مانند سمندر در جستجوی آتش باشی، بهطوری که بتوانی قدرت و شدت آتش را به نمایش بگذاری، از بال و پر پروانه خارج خواهی شد.
هوش مصنوعی: صائب میگوید بدن، چهار دیواری است که نمیتوان در آن جا حضور داشت. باید به سرعت از این غم و اندوه خارج شوی و به زندگی و شادی بازگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.