بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است
خاک ما چون درد می در گوشه میخانه است
جوش دل می آورد ما خاکساران را به وجد
مطرب ما چون خم می از درون خانه است
زاهدان را غافل از حق کرد اوصاف بهشت
چشم بند کودکان شیرینی افسانه است
پامنه بیرون ز حد خود، سعادتمند باش
نیست کمتر از هما تا جغد در ویرانه است
وادی مجنون ندارد سخت جانی همچو من
سنگ طفلان پنبه داغ من دیوانه است
فیض بردن در رکاب نعمت آوردن بود
چون فضول افتاد مهمان، مفت صاحبخانه است
پرده غفلت مبادا چشم بند هیچ کس!
در قفس هم مرغ ما در فکر آب و دانه است
کم به دست آید، طلب هر چند روز افزون بود
آشنا در عهد ما چون معنی بیگانه است
حسن خون عالمی می ریزد از بالای عشق
ذوالفقار شمع از بال و پر پروانه است
خویش را بشناس تا در مغز داری نور عقل
پی به گنج خود ببر تا ماه در ویرانه است
از بساط آفرینش، دیده بیدار را
هر چه غیر از خاک باشد بستر بیگانه است
نیست غیر از چار دیوار وجود آدمی
آن که هم مارست و هم گنج است و هم ویرانه است
شعله نتوانست پیچیدن سیاوش را عنان
شهپر توفیق صائب همت مردانه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نکات فلسفی و معنوی زندگی میپردازد و به رابطه انسان با عشق، حقیقت و خودشناسی اشاره میکند. شاعر از بوسهها و مینوشیها کاروانی از درد و شادی را به تصویر میکشد و بر اهمیت شناخت خود تاکید میکند. او به پوچی دنیا اشاره میکند و میگوید که انسان باید به عمق وجود خود پی ببرد که در آن نور عقل وجود دارد. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که همه چیز در چهار دیوار وجود آدمی خلاصه میشود و باید تلاش کرد تا به حقیقت و درک عمیقتری از زندگی رسید.
هوش مصنوعی: بوسهای که به جان ما انرژی میبخشد، آخرین مرحلهای است که به آن دست پیدا میکنیم؛ و سرزمین ما، همانطور که درد دلهای ماست، در گوشهای از میخانه قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل ما، افراد معمولی و خاکی، از عشق و شوری که در وجودمان هست، به وجد میآید و به نوعی شادمانی دست مییابیم، مانند خمهای بزم می که از درون خانهای سرشار از شادی و سرور میباشد.
هوش مصنوعی: افراد زاهد و متجدّد، با توصیفهای بهشت و زیباییهای آن به حقیقت و واقعیتهای عمیق زندگی غافل میشوند. این توصیفات مانند داستانهای شیرین به نظر میآید که برای کودکان جذاب است، اما در واقعیت ممکن است آنها را از درک صحیح بازدارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از مرزها و محدودههای خود فراتر رود، به خوشبختی دست خواهد یافت. این وضعیت از نظر ارزش و اهمیت، کمتر از پرنده خوشبخت هما نیست، حتی اگر مانند جغد در خرابهها زندگی کند.
هوش مصنوعی: در بیابان عاشقی کسی نیست که به اندازه من احساس درد و رنج کند. مانند سنگی که در دست کودکان بازی میشود، این داغ من است که مرا دیوانه کرده است.
هوش مصنوعی: فایده بردن از نعمتها به معنای استفاده و بهرهمندی از آنهاست. اگر کسی بیخواست و بیاجازه در جمع مهمان شود، به نوعی میتوان گفت که او به طور رایگان از ثروت و برکات صاحبخانه بهرهمند شده است.
هوش مصنوعی: نباید اجازه داد که کسی در غفلت باشد! حتی در حالی که در قفس هستیم، پرنده ما همچنان به فکر آب و دانه است.
هوش مصنوعی: به دست آوردن چیزها آسان نیست، هرچقدر هم که خواستههای ما زیاد شود، در زمانه ما نزدیکی و آشنایی به معنای واقعی وجود ندارد و احساس بیگانگی حاکم است.
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال حقیقتی را به تصویر میکشد که همچون یک شمشیر بران، از عشق و محبت بر دلها اثر میگذارد، و در این میان، شمعی که نماد جان است، از نور و گرمای محبت میدرخشد، درست همانطور که پروانه به دور شمع میچرخد و از آن نوری را میگیرد.
هوش مصنوعی: خود را بشناس تا بفهمی که چقدر باهوش هستی و بتوانی به ارزشهای درونت پی ببری، مانند اینکه ماه در میان ویرانهها روشنایی دارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از خاک باشد، در دنیای آفرینش برای دیده بیدار، قابل پذیرش نیست و به نظر میرسد که از آن دور است.
هوش مصنوعی: انسان تنها در چهار دیواره وجود خود، ترکیبی از چیزهای گوناگون است؛ در او هم خطر و مشکلات وجود دارد و هم گنجینههای ارزشمند و هم خرابیها.
هوش مصنوعی: شعلهها نتوانستند سیاوش را در بر بگیرند؛ زیرا این نشانهای از تلاش و اراده قوی مردانگی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دین ماروی و جمال و طلعت شاهانه است
کفر ما آن زلف تار و ابروی ترکانه است
از جمال خد و خالش عقل ما دیوانه است
و از شراب عشق او هر دو جهان میخانه است
روح ما خود آن بتست و قلب ما بتخانه است
[...]
مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است
خانقه بر هم زد اکنون نوبت میخانه است
ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی است
دوزخی دارد کسی کو عاقل و فرزانه است
خودپرستان جهان آرایشی دارند و بس
[...]
سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است
رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است
کام دنیا را برای اهل دنیا واگذار
جغد را ارزانی آن گنجی که در ویرانه است
بر در و بالم دلم غم بر سر هم ریخته است
[...]
بحث با جاهل نه کارم مردم فرزانه است
هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است
از شجاعت نیست با نامرد گردیدن طرف
روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است
از نگاه خیره چشمان پردگی گشته است حسن
[...]
چون نگرید شیشه از کمر عمری همصحبتان؟
چشم تا برهم زند، جان بر لب پیمانه است
جرات از اهل جنون خیزد، نه از ارباب عقل
می رمد صد عاقل از جایی که یک دیوانه است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.