آه می دزدد نفس در سینه افگار من
غنچه می خسبد نسیم صبح در گلزار من
پرده گنج است ویرانی، که تا محشر مباد
سایه افتادگی کم از سر دیوار من!
بلبل تصویر، گلبانگ نشاط از دل کشید
چند باشد غنچه زیر بال و پر منقار من؟
با دم جان پرور شمشیر عادت کرده است
از دم عیسی هوا یابد دل بیمار من
آسیا را دانه جان سخت من دندان شکست
آسمان بیهوده می کوشد پی آزار من
گرچه از مژگان کلکم آب حیوان می چکد
می توان گرد کسادی رفت از بازار من
هیچ گه دست حوادث از سرم کوته نبود
قطره می زد در رکاب سیل دایم خار من
صائب از بس چرخ در کارم گره افکنده است
رشته تسبیح در تاب است از زنار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس غم و اندوه شاعر اشاره دارد. نفسش در سینهاش حبس شده و غنچهها در گلزارش خوابیدهاند. شاعر از ویرانی و کمحالیاش میگوید و بیان میکند که بلبل با صدای خوشش احساس شادی را از دل او بیرون کشیده است. او به عادتهای خود اشاره دارد و اینکه ممکن است در برابر حوادث زندگیش مقاوم باشد. در نهایت، شاعر از پیچیدگیهای زندگی و تأثیرات آن بر روح و جانش سخن میگوید، و اشاره میکند که حوادث هیچگاه از سرش کوتاه نشدهاند. شعر توأم با تصاویر زیبا و معانی عمیق است که احساسات پیچیده انسانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: نفس عمیق و حسرتآلودی که در دل دارم، مانند غنچهای در خواب، با نسیم صبح در باغم آرام گرفته است.
هوش مصنوعی: ویرانی در واقع همان گنجی است که در پس پرده پنهان شده است، و امیدوارم تا روز قیامت سایهی ناامیدی بر سر دیوار روزگار من نیفتد!
هوش مصنوعی: پرندهای که در باغ به سر میبرد، با صدای شاد و دلانگیز خود، احساس شادمانی را از دل بیرون میآورد. حالا بگو، چند گل هنوز در زیر بال و نوک من وجود دارد؟
هوش مصنوعی: دل بیمار من به هوایی تازه نیاز دارد، و این هوای تازه با دم عیسی به دست میآید. شمشیر عادت کرده است که به جان پرور برسد و من نیز به آن عادت کردهام.
هوش مصنوعی: آسیاب دانهها را خورد و من که جانم سخت است با این حال، آسمان بیدلیل تلاش میکند تا به من آسیب برساند.
هوش مصنوعی: اگرچه از لبههای مژههایم مانند آب شیرین میچکد، اما میتوان در این بازار کساد، با اندیشه و تدبیر به جلو حرکت کرد.
هوش مصنوعی: هیچ وقت مشکلات و حوادث از زندگیام دور نشدهاند و همیشه با من بودهاند. مانند قطرههای آب که در کنار سیل میریزد، این سختیها همواره به من فشار میآورند و مرا آزار میدهند.
هوش مصنوعی: صائب به خاطر اینکه چرخ روزگار مشکلات زیادی برایش به وجود آورده، احساس میکند که مثل تسبیحی که به هم پیچیده، گرفتار شده است و این مسئله او را به شدت آزار میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر
چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت
بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟
تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود
[...]
هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من
هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من
خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست
ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من
هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است
[...]
چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت
گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من
رخت ازین شهرم به صحرا برد میباید که شب
[...]
بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
از خدای خود نترسد چون کند آزار من
سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم
تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من
کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی
[...]
چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من
پسته خندان شود لب بسته از گفتار من
دامن فکر من است از دامن گل پاکتر
چشم شبنم می پرد در حسرت گلزار من
چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.