گنجور

 
صائب تبریزی

آه می دزدد نفس در سینه افگار من

غنچه می خسبد نسیم صبح در گلزار من

پرده گنج است ویرانی، که تا محشر مباد

سایه افتادگی کم از سر دیوار من!

بلبل تصویر، گلبانگ نشاط از دل کشید

چند باشد غنچه زیر بال و پر منقار من؟

با دم جان پرور شمشیر عادت کرده است

از دم عیسی هوا یابد دل بیمار من

آسیا را دانه جان سخت من دندان شکست

آسمان بیهوده می کوشد پی آزار من

گرچه از مژگان کلکم آب حیوان می چکد

می توان گرد کسادی رفت از بازار من

هیچ گه دست حوادث از سرم کوته نبود

قطره می زد در رکاب سیل دایم خار من

صائب از بس چرخ در کارم گره افکنده است

رشته تسبیح در تاب است از زنار من

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر

چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من

چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت

بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟

تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود

[...]

مولانا

هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من

هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من

خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست

ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من

هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اوحدی

چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من

زان سبب شادی نمی‌گردد به گرد کار من

اشک چشمم سر دل یک یک به رخ‌ها بر نبشت

گوییا با اشک بیرون می‌رود اسرار من

رخت ازین شهرم به صحرا برد می‌باید که شب

[...]

محتشم کاشانی

بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من

از خدای خود نترسد چون کند آزار من

سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم

تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من

کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
صائب تبریزی

چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من

پسته خندان شود لب بسته از گفتار من

دامن فکر من است از دامن گل پاکتر

چشم شبنم می پرد در حسرت گلزار من

چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه