گنجور

 
صائب تبریزی

از کینه پاک کن دل افگار خویش را

صبح امید ساز شب تار خویش را

گردد درین ریاض به آزادگی علم

چون سرو هر که بست به دل بار خویش را

از سخت دل زبان نصیحت کشیده دار

مشکن به سنگ گوهر شهوار خویش را

بی حاصل است تخم فشاندن به شوره زار

مگشا به بیغمان لب گفتار خویش را

گردید از زیاده سری خرج گاز، شمع

واکن ز سر علاقه دستار خویش را

مردانه سر به تیغ شهادت نثار کن

مفکن ز بیدلی به گره کار خویش را

دارد ز زنگیان خطر آیینه های صاف

پوشیده دار دیده بیدار خویش را

تا چشم شور خلق نسازد ترا کباب

تنها مخور پیاله سرشار خویش را

منصور سر به باد ز افشای راز داد

از باطلان نهفته کن اسرار خویش را

از شوق کاه جاذبه کهرباست بیش

مطلوب طالب است طلبکار خویش را

دیدی ز نور عاریتی ماه چون گداخت

روشن ز آه ساز شب تار خویش را

آورد هر که صد دل سرگشته را به دست

تسبیح ساخت رشته زنار خویش را

خم شد قدت چو صیقل و از بی بصیرتی

روشن نکردی آینه تار خویش را

زان پایدار ماند درین باغ حسن سرو

کز خود جدا نکرد هوادار خویش را

شد آب و تاب لعل لب او یکی هزار

دل آب کرد بس که خریدار خویش را

با سایه هما نکند دوربین بدل

صائب حضور سایه دیوار خویش را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۰۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

آورده ام شفیع دل زار خویش را

پندی بده دو نرگس خونخوار خویش را

ای دوستی که هست خراش دلم ز تو

مرهم نمی دهی دل افگار خویش را

مردم که نازکی و گرانبار می شوی

[...]

نظیری نیشابوری

کردم ز شکوه منع دل زار خویش را

انداختم به روز جزا کار خویش را

وقت نظاره بت پرهیزکار خوش

شویم به گریه دیده خون بار خویش را

جرم منست پیش تو گر قدر من کم است

[...]

صائب تبریزی

دانسته ام غرور خریدار خویش را

خود همچو زلف می شکنم کار خویش را

هر گوهری که راحت بی قیمتی شناخت

شد آب سرد، گرمی بازار خویش را

در زیر بار منت پرتو نمی رویم

[...]

قدسی مشهدی

پرهیز ده ز هجر گرفتار خویش را

بنگر شکسته‌رنگی بیمار خویش را

بهر ذخیره شب هجر تو روز وصل

کم کرد دیده گریه بسیار خویش را

بیداد دوست چون ستم چرخ عام نیست

[...]

حزین لاهیجی

شق کرده ایم پردهٔ پندار خویش را

بی پرده دیده ایم رخ یار خویش را

در بیعگاه عشق به نرخ هزار جان

ما می خریم ناز خریدار خویش را

مرهم چه احتیاج؟ که عاشق ز سوز عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه