مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد
که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
منه زاندازه بیرون پا، اگر آسودگی خواهی
که خون فاسد چو شد آهن ربای نیشتر گردد
نمک ریزد زچشم شور، شبنم در گریبانش
اگر داغی نصیب لاله خونین جگر گردد
غبار کلفت از دل ساغر سرشار می شوید
اگر گرد یتیمی شسته از روی گهر گردد
به عهد ما که آمیزش کدورت بار می آرد
عجب دارم که از پیوند نخلی خوش ثمر گردد
سخن بی پرده می گویند صائب راست گفتاران
که بیجو هر بود تیغی که پنهان در سپر گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به موضوعاتی چون فساد دولتها و عواقب آن، تأثیرات منفی بر زندگی انسانها و جامعه، و همچنین ناپایداریهای موجود در روابط انسانی و اجتماعی اشاره میکند. او هشدار میدهد که اگر وضعیت به همین شکل ادامه یابد، نتایج ناگواری در پی خواهد داشت. شاعر همچنین به تضاد میان آمال و واقعیتها در زندگی و به لزوم توجه به عواطف انسانی و جامعه میپردازد. به طور کلی، این اشعار به نقد وضع موجود و تأمل در عمق روابط انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: مراقب باش که مردم بدسرشت از نعمتهای دنیوی برخوردار نشوند، زیرا در این صورت، عطش و حرص آنها تنها افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: پاهایت را از حد بیرون نگذار، اگر آرامش میخواهی؛ چون وقتی خون فاسد شود، مانند آهنربایی است که تیغ جراحی را جذب کند.
هوش مصنوعی: چشم او اشک میریزد و مانند شبنم بر لالهای که داغ دیده، غم انگیز است.
هوش مصنوعی: اگر دلی که پر از غم و درد است با محبت و مهربانی پاک شود، مانند ساغری میماند که غبار از روی آن زدوده شده باشد. در واقع، عشق و محبت میتواند رنجها و غمها را از دل پاک کند و آن را به حالت اولش برگرداند.
هوش مصنوعی: من متعجبم که چگونه ممکن است در شرایطی که ما با همدیگر بد برخورد میکنیم، بتوانیم نتیجهای مثبت و خوشایند بگیریم. چطور ممکن است از پیوند چیزی که کدورت به همراه دارد، میوهای شیرین به دست آید؟
هوش مصنوعی: کسانی که همیشه حقیقت را بیپرده بیان میکنند، به درستی میگویند که هر چیزی که در بیرون بهطور واضح ظاهر نشود، مانند تیغی است که در زیر سپر پنهان شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد
تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد
که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟
ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد
بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان
[...]
ز گریه چشمه شد چشمم، بمان تا چشمهتر گردد
لب خشک مرا بهتر، کز آب چشم تر گردد
شدم چون گرد سرگردان، و گِرد کوی او گردم
سر و پائی ندارد گرد او، بی پا و سر گردد
تو را همچون کمر یک روز تنگ اندر قبا آرم
[...]
سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد
بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد
جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک است
بناحق میخراشم دمبدم تا تازه تر گردد
چنین کافتاده ام دور از تو اینم زنده میدارد
[...]
زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد
کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد
به اندک فرصتی می گردد از جان سیر تن پرور
زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد
مکش رو در هم از طوفان چو بی ظرفان درین دریا
[...]
لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد
شکفتن گو به خجلت از دهان غنچه برگردد
نمی آید ز یوسف، جستجوی پیرکنعانی
پسر آن مهر کی دارد که دنبال پدر گردد؟
مگو طغرا به کامم آسمان هرگز نمی گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.