در بیابان خار اگر در پای مجنون میرود
جوی خون از دیده لیلی به هامون میرود
برنمیگردد به ساغر می چو شد جزو بدن
کی ز خاطر یاد آن لبهای میگون میرود؟
گر نه از خلوت شود اسرار حکمت منکشف
چون می نارس چرا در خم فلاطون میرود؟
گردنافرازی به اوج اعتبار از عقل نیست
کرسیدار از ته پا زود بیرون میرود
میشود عالم سیه صائب به چشم مهر و ماه
گر به این دستور آه ما به گردون میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن احساسات عمیق و عشق مجنون به لیلی و تنهایی و غربت او پرداخته است. شاعر به توصیف حالتی میپردازد که در آن عشق و اشتیاق به معشوق، مانند جوی خون از چشمان مجنون سرازیر میشود. همچنین اشاره به حکمت و معرفت دارد که اگر از دل و خلوت انسان آشکار نشود، مانند می نارس در جستوجوی حقیقت باقی خواهد ماند. در نهایت، شاعر به تأثیر عشق و آرزو بر زندگی و سرنوشت انسانی اشاره میکند که به ناچار به دنبال پیوستن به معشوق است.
هوش مصنوعی: اگر در بیابان، خار به پای مجنون میرود، اشکی که لیلی میریزد، مثل جوی خون به هامون سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به مینوشی میرسد و به حالت نشئگی در میآید، دیگر نمیتواند به حال عادی خود بازگردد. آیا ممکن است که یاد لبهای خوشرنگ و زیبا از خاطرش برود؟
هوش مصنوعی: اگر اسرار حکمت از تنهایی و خلوت فاش نمیشوند، پس چرا مانند شراب نارس، در لوله و خم فلسفه و اندیشههای فلاسفه قرار میگیرد؟
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر خودبرتربینی و فخر فروشی به اوج اعتبار میرسد، این موفقیت از عقل و فهم او نیست. زیرا او به زودی از مقام و جایگاه خود سقوط میکند.
هوش مصنوعی: اگر به دیدگان خورشید و ماه نگریسته شود، شاید عالم تاریک و غمگین به چشم بیاید. این همه در صورتی است که آه ما به آسمانها برود و تأثیری بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود
پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی
تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود
خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد
[...]
بر رخ زردم نه اشک است این که گلگون میرود
شد دلم ریش از غمت وز ریش دل خون میرود
گر دلم شد رخنه از تیغ جفایت باک نیست
جانم از زندان غم زان رخنه بیرون میرود
بر تن زارم زمین شد بیتو تنگ ای کاش دست
[...]
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون میرود
کس نمیداند که از آشفتگی چون میرود
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
میفشاند سیل اشک از چشم و در خون میرود
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
[...]
در مجالس گر سخن زان لعل میگون میرود
کز چه میخندد صراحی از دلش خون میرود
زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون میرود
در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
[...]
او درین نظاره کز تن جان محزون میرود
من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
هر که میآید پی نظاره جان کندنم
میکند نفرت که با حال دگرگون میرود
آن شکار تیر کاری خوردهام کز قتل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.