بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد
که دیده است ز آتش غبار برخیزد؟
چنین که من شده ام پا شکسته، هیهات است
که گرد من ز ره انتظار برخیزد
اگر به سبزه خوابیده بگذری چون آب
به پیش پای تو بی اختیار برخیزد
فتد ز سیلی باد خزان به خاک چو برگ
ز خاک هرچه به فصل بهار برخیزد
چنین که گرد حوادث ز هم نمی گسلد
چسان ز آینه دل غبار برخیزد؟
مرا ز خواب گران قد خم برانگیزد
ز زیر تیغ اگر کوهسار برخیزد
مدار دست ز دامان بیخودی صائب
که هرکه مست فتد هوشیار برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و درد درونی شاعر اشاره دارد. شاعر به تو میگوید که تنها زیبایی و خط یار قادر است او را از غبار غم رهایی بخشد. او به انتظار و هجران خود میپردازد و از این که تحت تأثیر حوادث نتوانسته خود را آزاد کند، نگران است. همچنین بیان میکند که در بحرانها و سختیها، مثل ریزش برگها در فصل پاییز، انسان باید بیدار شود و از خواب غفلت بیرون بیاید. در نهایت، شاعر به هشدار دربارهی مستی و بیخودی اشاره میکند و تاکید میکند که هر کس در چنین وضعیتی دچار حالتی از هوشیاری میشود.
هوش مصنوعی: چهره ی محبوب از درخشندگی خاصی برخوردار است، انگار که هر چیزی غیر از زیبایی او نمیتواند توجه را جلب کند. آیا میتوان تصور کرد که از آتش، که نماد جدایی و درد است، چیزی برآید که توجه ما را به خود جلب کند؟
هوش مصنوعی: من به این حال و روز دچار شدهام که هرگز انتظار ندارم کسی به خاطر من به راه بیفتد یا به من توجه کند.
هوش مصنوعی: اگر از روی سبزهای که خوابیده عبور کنی، همچون آبی که در مسیر تو قرار دارد، به طور طبیعی و بیاختیار برخواهد خاست.
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد سرد پاییز، برگها به زمین میافتند. هر آنچه در فصل بهار زنده و سرسبز شده، اکنون به خاک میسپارد.
هوش مصنوعی: وقتی حوادث و مشکلات به این شدت انسان را در بر میگیرند و نمیتوانند او را از هم بپاشند، چگونه ممکن است که غبار از دل انسان پاک شود؟
هوش مصنوعی: اگر کوهی از خواب عمیق و سنگین بیدار شود، من هم از خواب بیدار میشوم و به پا میخیزم.
هوش مصنوعی: از دامان بیخودی دوری کن، زیرا هر کس که در این حالت به مستی برسد، در نهایت به هوشیاری خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرآن نسیم که ازکوی یار برخیزد
زبوی اودل وجان را خمار برخیزد
دهند گردن تسلیم سروران جهان
بهر قلاده که از زلف یار برخیزد
اسیر عشق برند از قبیلهای عرب
[...]
نسیم صبحدم از مرغزار برخیزد
هزار زاری از مرغِ زار برخیزد
به رنگ و بوی تو گر بشکفد گل صدبرگ
هزار ناله ز جان هزار برخیزد
چنان به دیده درآمد خیال نرگس مست
[...]
جفا کشی که ز بزم تو خوار برخیزد
مرا ببیند و امّیداوار برخیزد
قیاس رشک ازین کن که نیم کشته هجر
ز بزم وصل تو بیاختیار برخیزد
گذشتنت ندهد شوق را چنان تسکین
[...]
نگه ز دیده من اشکبار برخیزد
نفس ز سینه من زخمدار برخیزد
هزار میکده خون حلال می باید
که نرگس تو ز خواب خمار برخیزد
بر آبگینه من گرد راه افشاند
[...]
به عزم جلوه چو آن گلعذار برخیزد
نشان عافیت از روزگار برخیزد
ز شوق تیر نگنجند آهوان در پوست
به عزم صید چو آن شهسوار برخیزد
اگر به مرده صد ساله بگذری ز لحد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.