گنجور

 
صائب تبریزی

در کدامین چمن ای سرو به بار آمده‌ای؟

که رباینده‌تر از خواب بهار آمده‌ای

با گل روی عرقناک، که چشمش مرساد!

خانه‌پردازتر از سیل بهار آمده‌ای

چشم بد دور که چون جام و صراحی ز ازل

درخور بوس و سزاوار کنار آمده‌ای

آنقدر باش که اشکی بدود بر مژگان

گر به دلجویی دل‌های فگار آمده‌ای

قلم موی حواس تو پریشان شده است

تا به این خانه پر نقش و نگار آمده‌ای

بارها کاسه خورشید پر از خون دیدی

تو به این خانه به دریوزه چه کار آمده‌ای؟

نوشداروی امان در گره حنظل نیست

به چه امید به این سبز حصار آمده‌ای؟

تازه کن خاطر ما را به حدیثی صائب

تو که از خامه رگ ابر بهار آمده‌ای

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۶۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سید حسن غزنوی

ای گل تازه که در ملک به بار آمده ای

در دل خصمان بادت که چه خار آمده ای

پایدار است نکو خواه تو چون سرو از آنک

وقت رادی همه کف همچو چنار آمده ای

آشنا بط بچه را هیچکسی ناموزد

[...]

نسیمی

ای نسیم سحری! غالیه‌بار آمده‌ای

مگر از سلسلهٔ سنبلِ یار آمده‌ای

گر نداری هوس ریختن خون هزار

چیست ای غنچه! که با خنجر خار آمده‌ای

ای گل! ار سرخ برآیی عجبی نیست که تو

[...]

آشفتهٔ شیرازی

گر نه ای چشم سیه بهر شکار آمده‌ای

تیر مژگان به کف از بهر چه کار آمده‌ای

دل‌نشینی عجب ای ناوک مژگان پیداست

کز کمان‌خانه ابروی نگار آمده‌ای

به تماشای گل و سرو و سمن حاجت نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه