گنجور

 
صائب تبریزی

قد موزون تو روزی که به جولان برخاست

هر که را بود دلی، از سر ایمان برخاست

خار خار دلم از سینه نمایان گردید

بخیه تنگ رفویم ز گریبان برخاست

شرم عشق است که پامال نگردد هرگز

لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست

که دگر ز اهل کرم رحم به محتاج کند؟

ابر با دیده خشک از لب عمان برخاست

بر دل غنچه اگر خورد نسیمی گستاخ

شور محشر به دل بیضه ز مرغان برخاست

همت آبله پای طلب را نازم!

که به مشاطگی خار مغیلان برخاست

زد همان روز که با غنچه محجوب تو لاف

قفل شرم از دهن پسته خندان برخاست

همدمی سیر مقامات نفرمود او را

نی ما تا به چه طالع ز نیستان برخاست

بگسل از اهل کرم تا شودت پایه بلند

صدف از خاک به یک ریزش نیسان برخاست

قالبی نیست سخن سنجی ما چون طوطی

بلبل ما ز دل بیضه غزلخوان برخاست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست

سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست

این چه روی است که از گوشه برقع بنمود

که قیامت ز نهاد من حیران برخاست

خط سبزش نگرید آمده در گرد لبش

[...]

ابن یمین

یا رب این بوی خوش از روضه رضوان برخاست

یا نسیم سحر از ساحت بستان برخاست

یا ز چین سر زلفین چو شام بت من

صبحدم باد صبا غالیه افشان برخاست

بوی پیراهن یوسف مگر از جانب مصر

[...]

سلمان ساوجی

ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال

به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست

به هوای چمن خلق تو جان داد به باد

هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست

زان سر زلف بریدند که دردورانت

[...]

صائب تبریزی

خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست

رگ ابری است که از چشمه حیوان برخاست

می کند بس دل پر آبله را شق چو انار

چون به، این گرد کز آن سیب زنخدان برخاست

خط پاکی است بر آیینه صفا جوهر را

[...]

حزین لاهیجی

فتنهٔ روز جزا در قدم جلوهٔ اوست

با قیامت قد او دست و گریبان برخاست

چون برد شمع، سرخود به سلامت بیرون؟

صبح از بزم تو، با زخم نمایان برخاست

چقدر حوصله ساز است دل آب شده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه