دولت از دیده بیدار طلب باید کرد
گریه چون شمع نهان در دل شب باید کرد
نیست چون یک دو نفس بیش ترا بهره ز عمر
همچو صبح این دو نفس صرف طرب باید کرد
صبح صادق شود از مشرق سودا طالع
سخن راست ز دیوانه طلب باید کرد
استخوان جای طباشیر نگیرد هرگز
با حسب بهر چه اظهار نسب باید کرد؟
شوخی طفل یکی صد شود از رو دادن
ادب بی ادبان را به ادب باید کرد
ریزش ابر نباشد به فشردن موقوف
از کریمان چه ضرورست طلب باید کرد؟
چشم بستن ز مکافات رکاب ظفرست
خصم مغلوب چو شد ترک غضب باید کرد
هست در خاطر اگر داعیه بخت جوان
صائب از پیر خرابات طلب باید کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تغافل زدنی ترک سبب بایدکرد
روز خود را به غبار مژه شب باید کرد
گرد وارستگیهکوی فنا باید بود
خاک در دیدهٔ اندوه ظرب باید کرد
همچو آیینه اگر دست دهد صافی دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.