مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد
چراغ آفتاب از بزم من بی نور برخیزد
چنین کز بار درد افتاده ام از پا، عجب دارم
که شیون هم زبالین من رنجور برخیزد
ندارد شرم از روی کسی آیینه محشر
زحق هر کس که اینجا چشم پوشد کور برخیزد
غبار غم به آه از سینه من کم نمی گردد
چه گرد از چهره صحرا به بال مور برخیزد؟
خیالش بیخبر رفت از دلم بیرون، ندانستم
که مهمان چون بود ناخوانده، بی دستور برخیزد
به جای سبزه از خاک شهیدان صف مژگان
زبان مار روید، نشتر زنبور برخیزد
ندارد یاد چون من شوربختی آسمان صائب
اگر شبنم به کشت من نشیند شور برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج گوینده پرداخته است. گوینده به وضعیت خود و بیپناهیاش اشاره میکند که حتی در غم و اندوهش نیز هیچ امیدی به بهبودی ندارد. از یک طرف، او خواهان حضور مسیحا (شخصیتی که نماد شفای روح و جسم است) است تا از او رنجور برخیزد، و از طرف دیگر، از بینظمی و بیاعتنایی دیگران به او و دردش شکایت میکند. او به تصوری غمانگیز از زندگیاش اشاره میکند، جایی که غم و اندوه نمیتوانند از دلش رخت بربندند و حتیهوای یاد محبوبش که از دلش رخت بسته نیز او را میآزارند. شعر به نوعی نشاندهندهی یأس، اندوه و تنهایی گوینده است.
هوش مصنوعی: مسیحا، یعنی کسی که نویدبخش امید و بهبودی است، از کنار من که در حالت ناراحتی و رنج هستم، برمیخیزد. انگار که نور آفتاب نیز از میهمانی من دور میشود و خاموش میگردد.
هوش مصنوعی: من به خاطر بار سنگین درد و رنجی که دارم، به شدت ضعیف و ناتوان شدهام. شگفتزدهام که حتی صدای نالهام نیز از زانوانم، که خود درد و رنج را احساس میکنند، بلند میشود.
هوش مصنوعی: هر کس که در این دنیا چشمش را به حقیقت و واقعیت ببندد، در روز قیامت از دیدن حقایق شرمنده خواهد بود و مانند کسی که در آینه نگاه نکند، نابینا برمیخیزد.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل من وجود دارد، با آه و نالهای که از سینهام خارج میشود، کم نمیشود. همانطور که غباری که بر چهره صحرا نشسته، با وزش بال یک مورچه پاک نمیشود.
هوش مصنوعی: او از دل من رفت بیخبر و من نمیدانستم که یک مهمان ناخواسته چگونه بدون اجازه و دعوت جایش را ترک میکند.
هوش مصنوعی: به جای سبزه، از خاک شهیدان، مژههای چشمان زیبا میروید و زهر مار به زبان میآید و نیش زنبور برمیخیزد.
هوش مصنوعی: آسمان صائب، اگر شبنم بر زمینم بیافتد، شور و حالتی در من بوجود میآورد که هیچکس مثل من احساس بدبختی نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جو آید در چمن از عندلیبان شور برخیزد
به تعظیم نسیمش بوی گل از دور برخیزد
مشام آرای گلشن چون شود بوی سر زلفش
ز خواب سرگرانی نرگس مخمور برخیزد
نقاب زلف چون از پیش ماه چهره برگیرد
[...]
سرشکم بسکه پردرد از دل مهجور برخیزد
به دریا چون رسد سیلاب اشکم شور برخیزد
دل تنگم سلیمانی کند در دشت دلتنگی
که شور محشر از آواز پای مور برخیزد
شود چون آب تیغش ساقی پیمانهٔ زخمم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.