گنجور

 
صائب تبریزی

همیشه دیده سوزن ازان به دنبال است

که قبله نظرش رشته های آمال است

به خرمن دگران هر که می پرد چشمش

هزار رخنه فزون در دلش چو غربال است

غبار کوچه عشق است کیمیای مراد

خوشا سری که درین رهگذار پامال است

به ظلمتی که ز دوران رسد گرفته مباش

که خنده شب ادبار، صبح اقبال است

ز طعن بیخردان اهل دل نیندیشند

که نقل مجلس دیوانه سنگ اطفال است

دل و زبان چو یکی شد، سخن بلند شود

به هیچ جا نرسد طایری که یک بال است

هوای عالم آزادگی است بر یک حال

ز برگریز خزان سرو فارغ البال است

اگر به چشم بصیرت نظر کنی صائب

چه نیشها که نهان در پرند اقبال است

 
 
 
سلیم تهرانی

گل نشاط به بزم شراب پامال است

پیاله در کف مستان چراغ اقبال است

به اشک چشم اسیران کجا نگاه کند

چو موج در ره او آب خضر پامال است

عیان بود به تو پروانه آخر کارت

[...]

اسیر شهرستانی

بهار و گریه صید تو صبح اقبال است

که سبز گشتن دام و قفس پر و بال است

حریم کعبه بخشش بهشت راحت ما

خطاست صید اگر نامه های اعمال است

بیدل دهلوی

در وصلم و سیرم به‌گریبان خیال است

چون آینه پرواز نگاهم ته بال است

بیقدری دل نیست جزآهنگ غرورش

تا چینی ما خاک نگشته‌ست سفال است

سایل به‌کف اهل‌کرم‌گر به غلط هم

[...]

ترکی شیرازی

نظر به ظاهر مردم کن و زیاده مپرس

که این فلان به چه کار است و در چه احوال است

ز سر باطن مردم، خدا خبر دارد

زبان ما و تو در این مقال ها، لال است

ادیب الممالک

خدایگانا ای آنکه شاهد ظفرت

بکاخ بخت قرین با عروس اقبال است

ز سعی و همت و رای تو ملک و دولت و دین

هژیر و فرخ و فرخنده و قوی حال است

رخت معاینه ماند بآفتاب منیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه