گنجور

 
صائب تبریزی

بنای صبر که همسنگ کوه الوندست

به یک اشاره موی میان او بندست

کجا ز دامن این دشت می تواند رفت؟

ز چشم آهو، مجنون ما نظر بندست

به یک اشاره گره می گشاید از ابرو

فغان که بند قبای تو سست پیوندست

قسم به مصحف خط غبار عارض تو

که پیش خط دلم از زلف بیشتر بندست

گلوی خامه ز وصفش چو شمع می سوزد

چه چاشنی است که با آن دهان چو قندست

به توتیا نکنم چشم التفات سیاه

به خاک پای تو چشمی که آرزومندست

تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان

نگاه ما به نگاهی ز دور خرسندست

به پاره دل و لخت جگر قناعت کن

که نان خلق گلوگیرتر ز سوگندست

 
 
 
حکیم نزاری

دلی که عاشق روی نگار دلبندست

نه ممکن است که با صابریش پیوندست

کسی که او به صفت صابرست عاشق نیست

به عشق و صبر نظر کن که چند در چندست

کدام عاشق صادق شنیده ای که ز هجر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
سیف فرغانی

دلم بسلسله زلف یار در بندست

اگر قبول کنی حال من ترا پندست

زبند مهرش چون پای دل شود آزاد

مرا که باسر زلفش هزار پیوندست

بسان لیلی بگشایی وببندی زلف

[...]

نظیری نیشابوری

به حرف اهل غرض قرب و بعد ما بندست

دل شکسته ما را هزار پیوندست

از آن دمم که به حیرت فکنده دیدن او

نگه به گوشه چشمم هنوز در بندست

نگه دلیر نشد تا مژه به پیش آمد

[...]

فیاض لاهیجی

ز زهر ناوک او دل چو شهد خرسندست

اگر غلط نکنم تیرش از نی قندست

گره ز طرَة خود باز اگر کنی چه شود

گره‌گشایی ما عمرهاست در بندست

کسی به دوست رسد کز جهان تواند رست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه