زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم
به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم
ز وحشت سایه برگرد من مجنون نمی گردد
ندارد کعبه گرد خود بیابانی که من دارم
تماشای بهشت از خلوتم بیرون نمی آرد
به است از جنت در بسته زندانی که من دارم
ز سهمش پنجه شیران چو برگ بید می لرزد
درون سینه از تیرش نیستانی که من دارم
ز اکسیر قناعت می شمارم نعمت الوان
اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم
توکل می دهد سامان کار من به آسانی
ندارد هیچ رهرو میرسامانی که من دارم
ز مد عمر جاویدان ندارد کو تهی صائب
ز دست و تیغ او زخم نمایانی که من دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز اکسیر قناعت میشمارم نعمت الوان
اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم
نمی گنجد به محشر فوج عصیانی که من دارم
اجل شرمندگیها دارد از جانی که من دارم
نگهدارد خدا از چشم بد از چشم خوبش هم
کماندار آفتی برگشته مژگانی که من دارم
مرا درد تو می سازد به آیینی که می باید
[...]
مپرسید از معاش خنده عنوانی که من دارم
از آبی ناشتاتر میشود نانی که من دارم
دو روزم باید از ابرام هستی آب گردیدن
بجز ننگ فضولی نیست مهمانی که من دارم
دل آواره با هیچ الفتی راضی نمیگردد
[...]
نثار راه جانان کی سزد جانی که من دارم
ندارد قدر جان در راه جانانی که من دارم
دلم پردرد و جانم پرغم و چشمم بود پرخون
ندارد هیچ کس در عشق سامانی که من دارم
ببین ای پاکدامن گل که از خون جگر تا کی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.