گنجور

 
صائب تبریزی

ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه ما را؟

که می روید بت از دیوار و در کاشانه ما را

چنین گر عشق در دل می دواند ناخن کاوش

به آب زندگانی می رساند خانه ما را

فروغش دیده جوهرشناسان را کند دریا

صدف بیرون دهد گر گوهر یکدانه ما را

نگردد چون قفس بر بلبل مغرور ما زندان؟

کند صیاد تا کی فکر آب و دانه ما را؟

گرانخوابی ز تار و پود مخمل می برد بیرون

الهی هیچ گوشی نشنود افسانه ما را!

به از فانوس باشد سایه دست هواداران

مسوز ای شمع بی پروا، پر پروانه ما را

ز شوق جلوه مستانه ات شد ملک دل ویران

به گرد دامنی تعمیر کن ویرانه ما را

گر از خلوت ز ناز و سرکشی بیرون نمی آیی

به سنگی یاد کن ای سنگدل دیوانه ما را

که می افتد به فکر ما درین خاک فراموشان؟

مگر زنگار نسیان سبز سازد دانه ما را

غزالی را که ما داریم در مد نظر صائب

صفیر نی شمارد نعره شیرانه ما را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۴۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را

مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را

در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد

به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را

زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

هوا گلشن به گلشن می کشد دیوانه ما را

زخون توبه موج گل کند پیمانه ما را

شرابت دام می چیند تغافل جام می بخشد

به ما گر واگذارد دل وفا بیگانه ما را

سپند چشم بدکام دو عالم می توان کردن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیر شهرستانی
حزین لاهیجی

مپرس از شورش صحرای دل دیوانهٔ ما را

نمک سایی بود در دیده کار، افسانهٔ ما را

شراب آتش آلودی، حریفان در قدح دارم

در این محفل که می بوسد لب پیمانهٔ ما را؟

افسر کرمانی

بگو صیاد ما، در دام ریزد دانه ما را

که شاید بشنود مرغی دگر افسانه ما را

مرا در بندبند افتاد چون نی آتش غیرت

که سوزد شمع بزم دیگری پروانه ما را

حریفان را پر از صهباست جام عیش و حیرانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه