لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند

خانه اش سازست چون جان خانه پردازی کند

همچو اخگر زود خاکسترنشین خواهد شدن

هر سبک مغزی که چون آتش سرافرازی کند

هر که خواهد بر سر زانوی خوبان جای خود

به که چون آیینه چندی خانه پردازی کند

غوطه در خون شفق زد مهر از تیغ زبان

این سزای آن که با عالم زبان بازی کند

آهوان را وحشت مجنون زوحشت توبه داد

چون بود میدان تهی هر کس سبکتازی کند

شد کف خاکستری بلبل زسوز ناله ام

وای بر خاری که با آتش زبان بازی کند

آن که از آیینه می پوشید رخسار از حیا

این زمان در ساغر می چهره پردازی کند

خودنمایی لازم نودولتان افتاده است

خون چو گردد مشک ناچارست غمازی کند

دلربایی شیوه هر مرغ کوته بال نیست

نقش بندد بر زمین کبکی که شهبازی کند

بلبلان چون غنچه بر لب مهر خاموشی زنند

در گلستانی که صائب نغمه پردازی کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

چون سر زلف سیه پوشت سراندازی کند

جانم اندر خلوت دل خرقه پردازی کند

شمع داند حال سرمستان بزم خاص را

کو هم اندر آتش سودا به سر بازی کند

زاهد اندر مجلس عشاق ره یابد اگر

[...]

جهان ملک خاتون

با قدت آخر چرا سروی سرافرازی کند

از چه رو آخر صبا با زلف او بازی کند

سرو را کی می رسد دعوی بالا با قدت

پیش بالای تو میراد از چه او بازی کند

چون صبا در زلف تو پیچد پریشان بینمش

[...]

عرفی

باز شاهین امیدم اوج پروازی کند

لیک شوقم در هوای وصل شهبازی کند

تا نشانی هست در راه، از سم گلگون فیض

بانگ بر شبدیز جان زن که سبکبازی کند

با هوسناکان نفاق آمیز دارم صحبتی

[...]

سلیم تهرانی

در گلستانی که هر زاغی خوش آوازی کند

بلبل آن بهتر که ترک نغمه پردازی کند

روز روشن وقت صورت بازی آیینه است

هست عیبی در هنر آن را که شب بازی کند

ترکش پرتیر گردد بال مرغان هوا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه