خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست
مصحف روی ترا شیرازه از زنار بست
از فروغ حسن نتوان کرد در رویش نگاه
جوش گل راه تماشایی بر این گلزار بست
جوش خون بی بخیه می سازد دهان زخم را
شکوه چون زور آورد نتوان لب اظهار بست
جذب عشق از در درون می آورد معشوق را
طوطی ما را شکر در پسته منقار بست
در محبت کم گناهی نیست اظهار وجود
تا نفس باقی است نتوان لب ز استغفار بست
کعبه سنگ ره نشد سرگشتگان عشق را
چون تواند نقطه راه گردش پرگار بست؟
گرم دارد جوش بلبل صحبت گلزار را
شد جهان افسرده تا صائب لب از گفتار بست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و عشق اشاره دارد و احساسات عمیق خود را نسبت به آن بیان میکند. او از نقش و خطی که زیبایی معشوق بر دل مینهد صحبت میکند و میگوید که نمیتوان در زیبایی او نگریست. همچنین اشاراتی به زخمهای عشق، جذبه معشوق و گناهان عشق دارد. شاعر بر این باور است که عشق و محبت گاه به بیان کلامی نیاز دارند و تا زمانی که نفس وجود دارد، نمیتوان از طلب بخشش غافل شد. در نهایت، او به پژمردگی عالم و ضرورت گفتوگو در عشق و زیبایی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی خط مشکین تو، طرح جدیدی بر روی کارها خلق کرده است و حجاب زینتی تو به گونه ای است که مانند ریسمانی، تمام زیبایی هایت را به هم گره زده است.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهاش چنان است که نمیتوان به راحتی به آن نگاه کرد، مانند اینکه در روی گل، نور خورشید درخشیده و راهی زیبا برای تماشا در این باغ به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: زمانی که خون بدون بخیه از زخم جاری میشود، زخم به حالتی دردآور و پرشور درمیآید و نمیتوان لبها را به خاطر درد آن به هم فشرد.
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که معشوق با تمامی زیباییها و جذابیتهایش به درون ما نفوذ کند. مانند طوطی که در جدای از خود، درون ما شکر را نهان کرده است.
هوش مصنوعی: در عشق و محبت، گناه کوچکی وجود ندارد. تا زمانی که زندهایم، نمیتوانیم از درخواست بخشش و پوزش خودداری کنیم.
هوش مصنوعی: کعبه که نماد محوریت و راه است، برای عاشقانی که در مسیر عشق به گمراهی رفتهاند، نمیتواند به عنوان نشانه راهی به شمار آید. چگونه ممکن است که یک نقطه ثابت بتواند مسیر پرپیچ و خم گردونه عشق را مشخص کند؟
هوش مصنوعی: بلبل به سخن گفتن از گلزار ادامه میدهد و این گفتگو باعث شادابی و نشاط میشود، اما زمانی که صائب سکوت کند و لب از سخن ببندد، دنیا گرفته و افسرده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست
دل مرا چون بسته در جیب و بغل زنگار بست
عشرت فصل بهاران خنده واری بیش نیست
وقت نخلی خوش که پیش از غنچه بستن بار بست
شد ز پیوند تن افسرده، دل بی کسان به خاک
[...]
می تواند در نظر نقش خیال یار بست
آنکه راه خواب را بر دیدهٔ بیدار بست
دل نهان در گرد الفت کرده از اندک غمی
بر رخ آیینه از آهی توان دیوار بست
می توانم کرد عرض حال دل از هر نگاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.