پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را
حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را
بر جراحت بخیه نتواند ره خوناب بست
سود ندهد مهر خاموشی دل آزرده را
خضر در سرچشمه تیغش نمازی می کند
عمر اگر باشد، دهان آب حیوان خورده را
نقد جان را چون شرر بر آتشین رویی فشان
در گره تا کی توان چون غنچه بست این خرده را؟
آب را استادگی آیینه روشن کند
صاف می سازد تحمل، طبع بر هم خورده را
می کند باد مخالف شور دریا را زیاد
کی نصیحت می دهد تسکین، دل آزرده را؟
هر چه رفت از کف، به دست آوردن او مشکل است
چون کند گردآوری گل، بوی غارت برده را؟
این جواب آن که وقتی حالتی فرموده است
از نصیحت می دهم تسکین، دل آزرده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بیان درد و رنج زاهدی میپردازد که تحت فشار و اندوه است. شاعر با استفاده از تمثیلها و تصاویری مانند زندان، جراحت و دیوانگی، نشان میدهد که زندگی زاهد به نوعی مثل زندانی است که او را میآزارد. او به ناکامی در تسکین درد دل و ناتوانی در تغییر وضعیت اشاره میکند. در نهایت، شاعر به تأمل در شرایط و چالشهای زندگی میپردازد و به این نتیجه میرسد که هرچه از دست رفته باشد، بازگرداندن آن سخت است. او در تلاش است تا با نصیحتهایش، دل زاهد را آرام کند.
هوش مصنوعی: زاهد افسرده در واقع در بند است و نیازی به قید و بند دیگری ندارد، چرا که جسم او مانند پوست زندان است و روحش در غم و اندوهی مرده گرفتار شده.
هوش مصنوعی: اگر زخمی که بر دل نشسته را نتوان با بخیه بست، پس سکوت و فروخوردن غم و درد دل زخمخورده نیز فایدهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: خضر در کنار آب زنده، با تیغش نماز میخواند، اگر عمرش ادامه داشته باشد، دهان کسی که از آب حیات نوشیده را نیز میسازد.
هوش مصنوعی: جان خود را مانند جرقهای بر روی چهرهای آتشین بریز و در این گرهای که ایجاد شده، نگهداری کن. تا کی میخواهی این اندک را مانند غنچهای بسته نگهداری؟
هوش مصنوعی: آب با آرامش و تسلط بر خود، سطح آیینه را صاف و روشن میکند. تحمل و صبوری هم میتواند باعث آرامش و توازن در روحیات متلاطم شود.
هوش مصنوعی: باد مخالف باعث میشود که شور و آشفتگی دریا افزایش پیدا کند. در چنین شرایطی چه فایدهای دارد نصیحت کردن کسی که دلش پر از ناراحتی است و به آرامش نیاز دارد؟
هوش مصنوعی: چیزی که از دست رفته باشد، بازیابیاش دشوار است؛ مثل اینکه جمعآوری گلهایی که بوی خود را از دست دادهاند، کار سادهای نیست.
هوش مصنوعی: بعضی وقتها وقتی کسی دلتنگ و ناراحت است، بهتر است به او آرامش بدهیم و نکاتی را که میتواند حالش را بهتر کند، به او بگوییم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای مه خرگه نشین از رخ برافکن پرده ا
شاد کن آخر گهی دلهای غم پرورده را
گر به گورستان مشتاقان سواره بگذری
جان دمد در تن صدای سم اسبت مرده را
جان به لب آوردیم لب بر لبم نه یک نفس
[...]
بیتو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را
خنده گل دردسر میآورد آزرده را
ساغری خواهم دم آخر مگر همراه او
سوی تن باز آورم جان به لب آورده را
نه همین بیسوز عشقست، از هوس هم گرم نیست
[...]
می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را
بشنوم تا چند بوی این چراغ مرده را؟
شب چو خون مرده و سنگ مزارش خواب توست
زنده گردان از عبادت این زمین مرده را
ای گل بی درد، پر زر کن دهان بلبلان
[...]
باز عشقش تازه کرد از نو دل افسرده را
آری آتش آب حیوان است شمع مرده را
از نگاهش دارم امید وصالی زان که گاه
میرود صیاد از پی پیکان خورده را
کرد ظاهر از نقاب آن روی گلگون کرده را
سوخت غمهای بصد خون جگر پرورده را
بی نقاب شرم، بی نور است حسن مهوشان
روشنی هرگز نباشد دیده بی پرده را
بی بصیرت هم ز فیض جستجو بی بهره نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.