گنجور

 
صائب تبریزی

گذشت عمر سبکرو به خورد و خواب تمام

به شوره زار مرا صرف گشت آب تمام

چه حاصل است ز قرب گهر چو رشته مرا

چو مد عمر سرآمد به پیچ و تاب تمام

چو ماه نو به تمامی به هم شکن خود را

که در دو هفته کند بازت آفتاب تمام

چه حاجت است به تسبیح سال، عمر مرا

که می شود به یک انگشت این حساب تمام

نگشته است چنان روی ما سیه ز گناه

که روسیاهی ما را کند خضاب تمام

تمامی دل عاشق به درد و داغ بود

اگر به گنج شود خانه خراب تمام

به چشم روشن خود پای میهمان جاده

که هیچ خانه زین نیست بی رکاب تمام

مده غبار به خاطر ز خط مشکین راه

که حس گردد ازین عنبرین نقاب تمام

در آن چمن که تو از رخ نقاب برداری

نسیم دفتر گل را دهد به آب تمام

مگر نسیم به گلزار بوی زلف تو برد

که خون لاله و گل گشت مشک ناب تمام

کسی نظر ز سراپای او کجا فکند

که هست دفتر گل فرد انتخاب تمام

صفای آن لب میگون ز خط سبز افزود

چنان که از رگ تلخی شود شراب تمام

ز ابر رحمت عشق است آبداری حسن

که آب دیده بلبل بود گلاب تمام

ز باده تا عرق آلود گشت چهره یار

رساند خانه یک شهر را به آب تمام

دگر چه چاره کنم تا تو بی حجاب شوی

که می به چشم تو شد پرده حجاب تمام

به چشم هر که چو مجنون شود بیابان گرد

سواد شهر بود آیه عذاب تمام

زبان کلک تو صائب همیشه گویا باد!

که هست فکر تو یکدست انتخاب تمام