این کوه غم که در دل دیوانه من است
سنگ ملامت ابجد طفلانه من است
جوش گل از ترانه مستانه من است
هر جا سری است گرم ز پیمانه من است
پیوسته هست در دل من گریه ای گره
سیلاب، پا شکسته ویرانه من است
جز خانه کمان در دیگر چرا زنم؟
پیکان تیر، آب من و دانه من است
باشد ز زخم تیغ زبان فتح باب من
هر رخنه ای ز دل در میخانه من است
نعلم بود در آتش دیگر، وگرنه شمع
یک مصرع از سفینه پروانه من است
چون بت پرست، روی دل من به سنگ نیست
بیت الحرام خلق صنمخانه من است
در دل ز توبه زنگ ملالی که مانده است
موقوف یک دو گریه مستانه من است
از داغ نیست بر دل من زنگ کلفتی
این جغد، خال چهره ویرانه من است
کنجی گرفته، از قفس و دام فارغم
بال و پر شکسته پریخانه من است
ناقوس من بود ز دل چاک چاک خود
رنگ شکسته صندل بتخانه من است
گلگل شکفته می شوم از سنگ کودکان
باغ و بهار من دل دیوانه من است
تا ترک آشنایی عالم گرفته ام
عالم تمام معنی بیگانه من است
چون گوهر از محیط به یک قطره قانعم
در دل شود چو گریه گره، دانه من است
دور و دراز شد سفر من ز حرف پوچ
خوابیده راه عشق ز افسانه من است
داغ من از تبسم گل تازه می شود
روی شکفته برق سیه خانه من است
مشق جنون من به نهایت کجا رسد؟
دشت جنون قلمرو دیوانه من است
در زیر چرخ، دل چه پر و بال وا کند؟
تنگ این صدف به گوهر یکدانه من است
می گردد از سیاهی چشم غزال بیش
این وحشتی که در دل دیوانه من است
دشتی که طی کند نفس برق و باد را
میدان نی سواری طفلانه من است
صائب رهی که قطع نگردد به عمرها
یک گام پیش همت مردانه من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و غمگینی میپردازد که در دل شاعر وجود دارد. شاعر از کوهی از غم و ملامت صحبت میکند که همچون بار سنگینی بر دوش اوست. او به زخمها و دردهای ناشی از عشق و جدایی اشاره دارد و این احساسات را با تصاویری از طبیعت و زندگی روزمره ترکیب میکند. شاعر از ناتوانی و پریشانی خود در مواجهه با عشق و غمها میگوید و با استفاده از استعارههایی مانند "دل چاک چاک" و "پر و بال شکسته" به محدودیتها و دردهای خود اشاره میکند. در نهایت، او به جستجوی راهی برای رهایی از این غمها و رسیدن به آرامش میپردازد.
هوش مصنوعی: این غم سنگینی که در دل من وجود دارد، مانند سنگی است که برای سرزنش من به کار میرود و نشاندهنده ناامیدیام است. این وضعیت نشاندهنده ضعف و سادگی من است.
هوش مصنوعی: هر جایی که خدمتی از عشق و شوق دیده میشود، نشان از تأثیر شگفتانگیز ترانههای دلانگیز من است و هر جا که کسی در حال جشن و نوشیدن است، به خاطر برنامه و آداب من است.
هوش مصنوعی: در دل من همیشه درد و اشکی جاری است که مانند سیلابی به هم گره خورده، و ویرانی من را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: چرا به مکانهای دیگر بروم وقتی که خانه کمان وجود دارد؟ تیر و پیکان، همان آب و خوراک من هستند.
هوش مصنوعی: زخمی که زبان به وجود میآورد، برای من مانند دروازهای به سوی پیروزی است و هر باری که دلم در میخانه با چیزی روبرو میشود، نشانهای از آن درد است.
هوش مصنوعی: ما میدانیم که در آتش دیگری وجود دارد، وگرنه شمع یک مصرع از شعری است که پروانه به دور سفینه میچرخد.
هوش مصنوعی: چون پرستندهی بت، دل من به سختی سنگ نیست؛ مکان مقدس من، جایی است که معشوق من در آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: در دل، احساس اندوهی ناشی از توبه وجود دارد که فقط به یک یا دو گریهی شاداب و سرمست من بستگی دارد.
هوش مصنوعی: در دل من رنجی وجود ندارد، چون این آواز غمانگیز جغد، نشانهی تاثیرات ناگواری است که بر چهرهی خراب و ویران من تاثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: در گوشهای نشستهام و از قفس و دام آزاد شدهام، اما بال و پر من شکسته است و جای من به عنوان یک پرنده هنوز در دل درد و رنج است.
هوش مصنوعی: زنگی که من به صدا در میآورم، از دل دردآلود و پارهپارهام ناشی میشود و رنگ رنجهایم مانند صندل در معبدی است که عشق من را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: از دل سنگهای سرد و بیروح، گلها و زیباییها میروید و بهار واقعی من در احساسات عاشقانه و دیوانگی من نهفته است.
هوش مصنوعی: من از زمانی که با آشنایی ترک رابطه کردهام، همه چیز در این جهان برایم بیمعنا و غریب شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که احساسات و دردها همچون دانهای در دل من جمع میشوند، تبدیل به اشکی میشوند که با قدرت و زیباییشان، شبیه به جواهر در محیط از من جدا میشوند.
هوش مصنوعی: سفر من به خاطر حرفهای بیمحتوا طولانی و پیچیده شده است، چون در مسیر عشق، حرفها و داستانهای خیالپردازانهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: عشق و شادی من از زیبایی و طراوت گل تازه زنده میشود و چهرهی غمگین و تیرهی زندگیام را روشن میکند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که دیوانگیام به کجا خواهد انجامید. دنیای دیوانهام همچون دشت وسیعی است که در آن پرسه میزنم.
هوش مصنوعی: دل انسان مانند پرندهای است که در زیر آسمان وسیع، نمیتواند آزادانه پرواز کند. در این دنیا، احساس محدودیت و تنگنا میکند و به مانند صدفی است که تنها یک جواهر درونش دارد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که تنها به خاطر زیبایی و جذابیت چشمهای غزال، این دل دیوانه من از وحشت پر شده باشد؟
هوش مصنوعی: دشت و بیابانی که در آن برق و باد به سرعت حرکت میکنند، برای من مانند میدان بازی کودکانهای است که در آن در حال گردش و بازی هستم.
هوش مصنوعی: در زندگی، هرگز نباید امید و تلاش را کنار گذاشت، حتی اگر برای رسیدن به هدفهایمان زمان زیادی نیاز باشد. همت و ارادهی من باعث میشود که در این مسیر ادامه دهم و قدم به قدم پیش بروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم اثر به گریه مستانه من است
خط نجات بر لب پیمانه من است
چین شکست نیست بر ابروی عهد من
معموره وفا دل ویرانه من است
هرگز ملایمت به نگهبان نمی کنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.