از عِذارِ او بپوشان دیدهٔ امید را
تکمه از شبنم مکن پیراهنِ خورشید را
در بهشتِ عافیت افتادم از بی حاصلی
شد حصاری بی بری از سنگِ طفلان بید را
نورِ معنی میدرخشد از جبینِ لفظِ من
بالِ خفاشی چه ستاری کند خورشید را
جام را بهر تُنُکظرفان به دور انداخته است
هیچ حقّی نیست بر دریاکشان جمشید را
چون دلِ شب می زنم صائب بر آهنگِ فغان
میکشانم بر زمین از آسمان ناهید را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق و ناامیدی خود اشاره میکند. او از زیبایی معشوق میگوید و بر این نکته تأکید دارد که نباید امید را از آن چهره زیبا بپوشاند. شاعر در میانه ناامیدی به بهشت عافیت میرسد، اما این بهشت برای او بیحاصل است. او نور معنایی را در کلمات خود میبیند و به این فکر میکند که چگونه میتواند شعله زندگی و امید را از آسمان به زمین بیاورد. در نهایت، شاعر به نوعی فریاد و اعتراض از دل شب اشاره میکند و تلاش دارد تا آرزوها و آمال خود را با صدای دلنشینی به گوش برساند.
هوش مصنوعی: چهره زیبای او به قدری جذاب است که حقیقتاً نباید به آن دل ببندد؛ بهعلاوه، نباید به زیباییهای گذرا و کمارزش مانند شبنم، لباس دلپذیر و درخشان خورشید را فدای آن کرد.
هوش مصنوعی: در زندگی راحت و آرامش به دام افتادم و از بیثمری و عدم نتیجهگیری، محاصرهای برای خود درست کردم که مانند دیواری از سنگهای نرم و بیارزش است.
هوش مصنوعی: معنای نهفته در کلام من مانند نوری درخشان است که از واژههایم نمایان میشود. این در حالی است که مانند بالهای خفاش، توانایی آن را دارم که حتی خورشید را تحتالشعاع قرار دهم.
هوش مصنوعی: جام را به خاطر کاسههای سبکوزن دور انداختهاند. هیچ حقی بر دریاکنان جمشید وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که شب به اوج خود میرسد، من با صدای ناله، ناهید (سیاره زهره) را به زمین میکشانم و به آهنگ فریادهای خود میافزایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را
دود دلها تیره کرد آیینه خورشید را
عالم فانی نیر زد پیش آن ساقی جویی
بلکه بی او کس نخواهد جنت جاوید را
گر سفالین ساغرش پر درد باشد رند مست
[...]
نالهٔ من میزند ناخن به دل ناهید را
گریهٔ من تازه رو دارد گلِ خورشید را
خطِ آزادی است از اهلِ طمع، بی حاصلی
عقدهٔ پیوند در دل نیست سرو و بید را
نامِ شاهان از اثر در دور میباشد مدام
[...]
گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را
ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را
بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی
چیست آمیزش به یکدیگر نبات و بید را
راه آمد شد اگر اینجا ندارد دور نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.