گنجور

 
صائب تبریزی

در آتشم ز دیده شوخ ستاره‌ها

در هیچ خرمنی نفتد این شراره‌ها!

خالی شده است از دل آگاه مهد خاک

عیسی‌دمی نمانده درین گاهواره‌ها

پهلو ز کار عشق تهی می‌کنند خلق

جای ترحم است بر این هیچکاره‌ها

جز حرف پوچ، قسمت زاهد ز عشق نیست

کف باشد از محیط نصیب کناره‌ها

پستی دلیل قرب بود در طریق عشق

اینجا پیاده پیش بود از سواره‌ها

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم

تا کی دگر به هم رسد این تخته‌پاره‌ها

در حسن بی‌تکلف معنی نظاره کن

از ره مرو به خال و خط استعاره‌ها

صائب نظر سیاه نسازد به هر کتاب

فهمیده است هر که زبان اشاره‌ها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۹۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

چرخ کبود هرشب و رخشان ستاره‌ها

دودی‌ست زآتش من و در وی شراره‌ها

لاغر تنم ز گریه پر از قطره‌های خون

باریک رشته‌ای‌ست در او لعل پاره‌ها

یکچند در نظاره رویت گذشت و نیست

[...]

ادیب الممالک

با خلق چون حدیث کنم ز این ستاره‌ها

با کودکان چه گویم ازین گاهواره‌ها

گهواره‌های زرین بینی بر آسمان

همچون زمین غنوده در آن شیرخواره‌ها

چون کودکان به مادر گاهی شوند رام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب الممالک
ایرج میرزا

سرگشته بانوان وَسَطِ آتشِ خِیام

چون در میانِ آبْ نُقُوش ستاره‌ها

اطفالِ خردسال ز اطرافِ خیمه‌ها

هرسو دوان چو از دِل آتشْ شَراره‌ها

غیر از جگر که دسترسِ اَشْقِیا نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه