در آتشم ز دیده شوخ ستارهها
در هیچ خرمنی نفتد این شرارهها!
خالی شده است از دل آگاه مهد خاک
عیسیدمی نمانده درین گاهوارهها
پهلو ز کار عشق تهی میکنند خلق
جای ترحم است بر این هیچکارهها
جز حرف پوچ، قسمت زاهد ز عشق نیست
کف باشد از محیط نصیب کنارهها
پستی دلیل قرب بود در طریق عشق
اینجا پیاده پیش بود از سوارهها
صحبت غنیمت است به هم چون رسیدهایم
تا کی دگر به هم رسد این تختهپارهها
در حسن بیتکلف معنی نظاره کن
از ره مرو به خال و خط استعارهها
صائب نظر سیاه نسازد به هر کتاب
فهمیده است هر که زبان اشارهها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چرخ کبود هرشب و رخشان ستارهها
دودیست زآتش من و در وی شرارهها
لاغر تنم ز گریه پر از قطرههای خون
باریک رشتهایست در او لعل پارهها
یکچند در نظاره رویت گذشت و نیست
[...]
با خلق چون حدیث کنم ز این ستارهها
با کودکان چه گویم ازین گاهوارهها
گهوارههای زرین بینی بر آسمان
همچون زمین غنوده در آن شیرخوارهها
چون کودکان به مادر گاهی شوند رام
[...]
سرگشته بانوان وَسَطِ آتشِ خِیام
چون در میانِ آبْ نُقُوش ستارهها
اطفالِ خردسال ز اطرافِ خیمهها
هرسو دوان چو از دِل آتشْ شَرارهها
غیر از جگر که دسترسِ اَشْقِیا نبود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.