شده است در همه عالم سمر غریبی من
دویده است به هر رهگذر غریبی من
چو آفتاب به تنها روی برآمده ام
زیاده می شود از همسفر غریبی من
نمی توان ز غریبی به گرد فکر رسید
اگر به فکر شود همسفر غریبی من
شوند در وطن خود غریب یکسر خلق
کند به اهل جهان گر اثر غریبی من
درین ریاض من آن شبنم زمین گیرم
که سوخت لاله رخان را جگر غریبی من
به لفظ معنی بیگانه آشنا نشود
به حال خویش بود در حضر غریبی من
نمی توان خبر از من گرفت چون عنقا
پریده است به بال دگر غریبی من
همیشه در وطن خود غریب می بودم
چو آفتاب نشد در بدر غریبی من
خوشم به عمر سبکرو که می شود آخر
به نیم چشم زدن چون شرر غریبی من
چو کبک سختی ایام نیست بر من بار
شده است شهری کوه و کمر غریبی من
دو گوشواره عرشند آفرینش را
یکی یتیمی گوهر، دگر غریبی من
علاج غربت من زین جهان نمی آید
مگر رود ز جهان دگر غریبی من
خوشم به یاد شکرخنده وطن، ورنه
ز شام هجر بود تلختر غریبی من
من آن خیال غریبم درین خراب آباد
که هیچ کس نکند رحم بر غریبی من
ز بس که تلخی از اخوان کشیده ام صائب
شود ز یاد وطن بیشتر غریبی من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به بیان احساس غربت و تنهایی میپردازد. شاعر در تمام عالم احساس غریبگی میکند و در هر مسیر و با هر کسی که ملاقات میکند، این حس را با خود حمل میکند. او خود را به آفتابی تشبیه میکند که تنها آمده و از همسفرانش جداست. شاعر میگوید که نمیتواند از این غریبگی و اندوه رهایی یابد و حتی در وطن خود نیز خود را غریب میبیند. او به درد و رنجی که از جدایی و هجرت متحمل شده اشاره میکند و احساس میکند هیچکس بر حال او رحم نمیکند. در نهایت، او به یاد وطن و لحظات شاد زندگیاش میپردازد که از تلخی در منگنه غم و جدایی بسیار دور است و ای کاش بتواند از این غریبی نجات یابد.
هوش مصنوعی: در تمام دنیا، من به نوعی غریب هستم و این حس غریبیام را به هر کسی که میشناسم منتقل کردهام.
هوش مصنوعی: مثل اینکه من مانند آفتاب به تنهایی درخشان شدهام و این درخشش، بیشتر از دوستی و همراهی بیگانهام است.
هوش مصنوعی: اگر کسی غریب باشد، نمیتواند به عمق فکر و اندیشهای دست یابد، حتی اگر به فکر کردن مشغول شود، همچنان در به یادآوری غریبگی خود خواهد ماند.
هوش مصنوعی: در اینکه انسانها در وطن خود احساس تنهایی کنند، برخی از افراد میتوانند تأثیرات شگفتانگیزی بر دیگران در دنیا بگذارند.
هوش مصنوعی: من در این باغ، همان شبنم هستم که به خاطر سوزش گلهای لاله، غم و اندوهی عمیق در دل دارم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که هرگاه معنی و مفهوم کلمات غریب و بیگانه به زبانآور منتقل نشود، شخص باید در وضعیتی باشد که خود را در جمعی غریب و ناآشنا احساس کند. در واقع، فرد اگر در یک محیط ناآشنا باشد، ممکن است از درک و فهم معانی واقعی دور بماند.
هوش مصنوعی: نمیتوانی از حال من باخبر شوی، زیرا کسی مثل من در این دنیا نایاب است و وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من همیشه در سرزمین خود احساس غریبی میکردم، شبیه به آفتابی که در شب روشن نمیشود.
هوش مصنوعی: من از زندگی کوتاه و بیفکر خوشحالم، زیرا در انتها میتوانم با یک نگاه عابر از دیگران جدا شوم، درست مثل جرقهای که ناگهان درخشان میشود.
هوش مصنوعی: در برابر سختیهای زندگی، من مانند کبکی هستم که به خود سختی نمیگیرد. در اینجا، شهری با کوه و دشت وجود ندارد و من احساس تنهایی میکنم.
هوش مصنوعی: دو گوشواره آسمان نشاندهنده زیبایی خلقت هستند؛ یکی از آنها یتیمی است که دارای جواهراتی ارزشمند است و دیگری فردی غریب و تنهاست.
هوش مصنوعی: درمان احساس تنهایی و غم من در این دنیا به دست نمیآید، مگر این که از این دنیا برویم و به دنیای دیگری برویم که در آن غم و غربت وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: دوست دارم که به یاد لبخند شیرین وطنم باشم؛ وگرنه طعم تلخ جدایی در شام غریبی برای من بسیار دردناکتر است.
هوش مصنوعی: من در این دیار خراب و بیرحم همچون خیال و تصوری عجیب هستم که هیچکس به حال و روز غریب و بیکسم رحم نمیکند.
هوش مصنوعی: به خاطر آنقدر تلخیهایی که از دوستان خود تجربه کردهام، احساس غریبیام نسبت به وطن بیشتر از گذشته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.