گنجور

 
صائب تبریزی

در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما

چون گردباد ریشه ندارد نهال ما

ذاتی است روشنایی ما همچو آفتاب

نقصی نمی رسد به کمال از زوال ما

در حفظ آبرو ز حبابیم تشنه تر

از آب خضر خشک برآید سفال ما

خون می کند ز دیده روان نیش انتقام

خاری اگر به سهو شود پایمال ما

گوهر فشاند گرد یتیمی ز روی خویش

از دل برون نرفت غبار ملال ما

پشت فتادگی بود ایمن ز خاکمال

دشمن چگونه صرفه برد از جدال ما؟

صد پیرهن ، بوَد بِه از آماس لاغری،

از آفتاب نور نگیرد هلال ما

عمری است تا ز خویش برون رفته ایم ما

چون می شود غریب نباشد خیال ما؟

از بیم چشم چهره به خوناب شسته ایم

چون گل ز بی غمی نبود رنگ آل ما

داریم چشم آن که برآرد ز تشنگی

صحرای حشر را عرق انفعال ما

افغان که چون حنای شفق، صبح طلعتی

رنگین نکرد دست ز خون حلال ما

سر جوش عمر را گذراندیم در گناه

شد صرف شوره زار سراسر زلال ما

از قرب مردمان ز حق افتاده ایم دور

در انقطاع خلق بود اتصال ما

برگشتنی است گرچه ز کوه گران، صدا

تمکین او نداد جواب سؤال ما

از گوشمال، دست معلم کبود شد

شوخی ز سر نهشت دل خردسال ما

پیش رخ گشاده دلدار، می شود

پیچیده تر ز زلف زبان سؤال ما

صائب فغان که گشت درین بوستانسرا

طاوس وار بال و پر ما و بال ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۷۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فضولی

ای بسته دانش تو زبان سوآل ما

ناکرده شرح پیش تو معلوم مآل ما

شام و سحر تصور آثار صنع تست

نقش نگار خانه خواب و خیال ما

درک حقیقت تو محالست بر خیال

[...]

صائب تبریزی

دست فلک کبود شد از گوشمال ما

شوخی ز سر نهشت دل خردسال ما

چندین هزار جامه بدل کرد روزگار

غفلت نگر که رنگ نگرداند حال ما

با آن که آفتاب قیامت بلند شد

[...]

واعظ قزوینی

بالید از رخ تو دل پر ملال ما

از آفتاب به در شد آخر هلال ما

ما ریشه در زمین قناعت دوانده ایم

چون شمع آب میخورد از خود نهال ما

بر چهره شکسته ما، رنگ تهمت است

[...]

جویای تبریزی

از ترک آرزو بفزاید کمال ما

چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما

عاشق فریب نیست بت خردسال ما

چون بار دل کشد صنم نونهال ما

از خویش رفتگان ره جستجوی دوست

[...]

قصاب کاشانی

ساقی بیا که باز خراب است حال ما

پیش آر باده ای صنم بی‌زوال ما

جامی بده که دست نشاطی بهم زنیم

شد خشک در قفس همه اعضا و بال ما

ما در غم تو روز شب ای بی‌وفا و تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه