گنجور

 
صائب تبریزی

کار هر بی ظرف نبود عشق پنهان داشتن

سهل کاری نیست اخگر در گریبان داشتن

بیستون از صبر بالا دست من دارد به یاد

بر سر خود تیغ خوردن، پا به دامان داشتن

بخیه تسبیح زاهد عاقبت بر رو فتاد

چند بتوان دام را در خاک پنهان داشتن؟

خاک بر لب مال اینجا، تا توانی چون مسیح

دست در یک کاسه با خورشید تابان داشتن

کشتی امید در دریای خون افکندن است

از تنور نوح امید لب نان داشتن

ضبط معشوق پریشان گرد کردن مشکل است

چون نگردد خون دلم از پاس پیکان داشتن؟

از من آزاده دارد یاد (سرو) بی ثمر

روی خود را تازه با اهل گلستان داشتن

چون معلم را نگیرد دود آه کودکان؟

نیست آسان بی گناهان را به زندان داشتن

می زنم امروز و فردا بر جنون از دست عقل

چند صائب پاس ننگ و نام بتوان داشتن؟

 
 
 
سنایی

شرط مردان نیست در دل عشق جانان داشتن

پس دل اندر بند وصل و بند هجران داشتن

بلکه اندر عشق جانان شرط مردان آن بود

بر در دل بودن و فرمان جانان داشتن

دُر که از بحر عطا خیزد صدف دل ساختن

[...]

قوامی رازی

تا کی از هزل و هوس دنبال شیطان داشتن

اعتقاد اهرمن در حق یزدان داشتن

در وفای فتنه گوش عافیت برپیختن

در هوای نفس چشم عقل حیران داشتن

از عمارت کردن بیهوده در کوی هوس

[...]

نصرالله منشی

باد بیرون کن زسر تا جمع گردی

بهرآنک خاک را جز باد نتواند پریشان داشتن

مجد همگر

چند در دل آتش سود ای جانان داشتن

آتش اندر سوخته تا چند پنهان داشتن

در پی چوگان و گوی آنچنان زلف وزنخ

دل چو گوی افکندن و قامت چو چوگان داشتن

ناوک مژگان گشاید بر دل و گوید منال

[...]

سلمان ساوجی

تا کی آخر خاطر اندر بند هجران داشتن؟

یوسف جان عزیزان را به زندان داشتن

تا کی ای نور بصر کردن نظر با دیگران

همچو چشم از مردم خود روی پنهان داشتن

چند کردن روی در مشتی پریشان همچو زلف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه