چشم تو دل به شیوه پنهان نمی برد
دزدیده این متاع به دکان نمی برد
گر در گلوی خامه بریزند آب خضر
مکتوب اشتیاق به پایان نمی برد
شبنم کند به دامن پاکم چو گل نماز
بلبل چرا مرا به گلستان نمی برد
زین خنجری که برق تجلی فسان زده است
موسی اگر مسیح شود جان نمی برد
بیهوده حلقه بر در دل می زند نسیم
این غنچه ره به خنده چو پیکان نمی برد
پیچیده آه ودود زلیخا به باد مصر
زان بوی پیرهن سوی کنعان نمی برد
طومار زلف یار که عمرش دراز باد
دل را ز دست من به چه عنوان نمی برد
آن را که ذوق تنگدلی در بغل گرفت
لذت ز سیر چاک گریبان نمی برد
بی اختیار عشق به دل پای می نهد
سیل انتظار رخصت دربان نمی برد
ای بوسه لب بگز که هنوز از هجوم شرم
راهی به غنچه دهنش پان نمی برد
صائب سخن به بزم ظفرخان چه می بری
حکمت کسی به خطه یونان نمی برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حسرتها و آرزوهای ناپیگیر عشق و زیبایی میپردازد. او بیان میکند که چشم معشوقش نمیتواند دل را به روش پنهانی ببرد و زیباییها و اشتیاقها هرگز به پایان نمیرسند. شاعر به تضادهای عشق و غمهای ناشی از آن اشاره میکند و میگوید که محبت و احساساتش به جایی نمیرسد. از شبنم بر دامن گل تا بوی پیراهن زلیخا، همه نمادهایی از عشق و انتظار هستند که به مقصود نمیرسند. او در نهایت میگوید که در عشق، احساسات بیاختیار و پرشور وجود دارد و این همه در عین ناباوری، بیفایده است. شاعر به جستجوی معنا و حکمت در عشق و زیبایی میپردازد و به نوعی از ناکامیاش در برآورده شدن آرزوهایش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: چشم تو به شکلی پنهانی دل را نمیبرد. این گوهر گرانبها را هیچ دزد به دکان نمیبرد.
هوش مصنوعی: اگر آب خضر که نماد زندگی و زندهکردن است، بر روی قلم بریزد، عشق و اشتیاق هرگز پایان نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: شبنم بر دامن پاک من مینشیند مثل گلی که بلبل در حال نماز است، اما چرا من را به گلستان نمیبرد؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که با توجه به قدرت و تأثیرگذاری شدید یک پدیده (که به نوعی شبیه به روشنایی یا الهام الهی است)، حتی اگر شخصیتی بزرگ و محبوب مانند موسی هم به سمت رستگاری برود، باز هم تحت تأثیر این نور و حقیقت نمیتواند جان سالم به در ببرد. به نوعی، اشاره به دشواری و شدت تأثیر آن پدیده دارد.
هوش مصنوعی: نسیم گلی که بشدت دلتنگی میکند، بیفایده به درِ دل میزند، چون خندهای که مانند پیکان به هدف نمیرسد.
هوش مصنوعی: آه و بوی عطر زلیخا در بادهای مصر پراکنده شده است، اما این بوی پیراهن به طرف کنعان نمیرود.
هوش مصنوعی: موهای یار چون طوماری است که عمرش طولانی باشد، اما دل من را به چه دلیلی از دست نمیدهد.
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از غم و تنگدلی است، نمیتواند لذت واقعی یک سفر یا گردشی شاد را بچشد.
هوش مصنوعی: عشق به طور ناخواسته به دل نفوذ میکند و مانند سیلی از انتظار، اجازه ورود به دنیای دل را نمییابد.
هوش مصنوعی: ای بوسه، لب خود را به دندان بزن که هنوز از شدت شرم، راهی به گلبرگ دهانش پیدا نمیکند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که در میان جمعهای پیروزی و شادی، آوردن کلمات حکمتآمیز و فلسفی بیفایده است؛ چرا که مثل این است که کسی بخواهد دانش و حکمت را از سرزمین یونان به جایی دیگر ببرد و در واقع این کار غیرممکن و بیمعناست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردی است در دیار که درمان نمیبرد
هر دل که در فتاد بدو جان نمی برد
گفتم زطیبت او را، چندین عتاب چیست
آهسته آ. بکار که چندان نمی برد
من در نصیحت دل از آنجا که راستی است
[...]
کس جان ز زخم خنجر مژگان نمیبرد
تا زهر چشم یار به درمان نمیبرد
شب نیست کز چکیدة مژگانم آسمان
از دامنم ستاره به دامان نمیبرد
جز خضر خطّ یار که سیراب لعل اوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.