گنجور

 
صائب تبریزی

ننگِ کفرِ من به فریاد آورد ناقوس را

می‌کِشد ایمانِ من در خون، لبِ افسوس را

از هوایِ نفسِ ظلمانی است سِیر و دورِ خلق

دود می‌آرد به جنبش صورتِ فانوس را

عیبِ خود دیدن مرا ز اهلِ هنر ممتاز کرد

منفعت از پا زیاد از پر بود طاوس را

خوفِ ما ز اعمالِ ناشایستِ خود باشد که نیست

نامهٔ قتلی به جز مکتوبِ خود، جاسوس را

عالَمِ معقول صائب روی بنماید ترا

گر توانی ترک‌کردن عالمِ محسوس را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

برکش ای صوفی ز سر این خرقه سالوس را

جام می بستان و بشکن شیشه ناموس را

کاسه می خور که خواهد کاسه سر خاک خورد

بود نقش کاسه زر این سخن کاووس را

حسن رعنایان ز جعد عنبرافشان جلوه یافت

[...]

اهلی شیرازی

در گریبان ریز ساغر زاهد سالوس را

تا بسوزد ز آتش می خرقه ناموس را

خسته دل را دمی جانبخش می باید طبیب

عیسیی جو کین کرامت نیست جالینوس را

چون گدایانم بهل کز دور می بوسم زمین

[...]

صائب تبریزی

نعل در آتش گدازد، روی گرمت بوس را

زخمیِ دندان کند لعلت لبِ افسوس را

ناله و افغانِ من از لنگرِ تمکینِ اوست

بت ز خاموشی به فریاد آورد ناقوس را

خط چنین گر تنگ سازد بر دهانش جای بوس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

گر دلم نالان شد از دست بتان، عیبش مکن

کاوش ناحق، به فریاد آورد ناقوس را

همچو شبنم، آب می گردم ز تاب عارضش

تا ز گلبرگ لب او می ربایم بوس را

جویای تبریزی

دل ندارد تاب صحبت های نامانوس را

ره مده در بزم رندان زاهد سالوس را

در حقیقت این خود آرایان گرفتار خودند

حسن خط و خال بس باشد قفس طاووس را

جوش شوخی معنی آزرم از یاد تو برد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه