ننگِ کفرِ من به فریاد آورد ناقوس را
میکِشد ایمانِ من در خون، لبِ افسوس را
از هوایِ نفسِ ظلمانی است سِیر و دورِ خلق
دود میآرد به جنبش صورتِ فانوس را
عیبِ خود دیدن مرا ز اهلِ هنر ممتاز کرد
منفعت از پا زیاد از پر بود طاوس را
خوفِ ما ز اعمالِ ناشایستِ خود باشد که نیست
نامهٔ قتلی به جز مکتوبِ خود، جاسوس را
عالَمِ معقول صائب روی بنماید ترا
گر توانی ترککردن عالمِ محسوس را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به مسأله کفر و ایمان، عیوب انسانی و تأمل در دنیا و خودپردازی میپردازد. شاعر از ننگ کفر خود سخن میگوید و از درد و افکارش درباره ایمان و اعمال ناشایستش نالان است. او به بیعدالتی نفس انسانی اشاره میکند و بیان میکند که خودشناسی و دیدن عیوب خود به او کمک کرده است. در نهایت، شاعر به اهمیت ترک دنیا و توجه به عالم معقول اشاره میکند، در صورتی که این کار در توان او باشد.
هوش مصنوعی: رنج و عذاب ناشی از کفر و بیایمانیام به شدت مرا آزار میدهد، در حالی که ایمان و اعتقادم به حالت تاسف و افسوس، در دلام جریحهدار شده است.
هوش مصنوعی: وجود فرد بر اثر خواستهها و تمایلات تاریک خود به وضعیتی میرسد که باعث میشود نور و روشنایی (نماد جان و روح) تحت تأثیر قرار گیرد و به نوعی نور شعلهی فانوس در حرکت میآید و به حالات مختلف دچار تغییرات میشود. در واقع، این وضعیت گواهی بر تأثیرات منفی نفس و ضرورت دوری از آن است.
هوش مصنوعی: شناسایی عیوب خود باعث شد که در میان اهل هنر برجسته شوم، زیرا با وجود اینکه طاووس پرهای زیبا و زیادی دارد، اما هیچگاه به آنها مغرور نمیشود و همیشه در پی منفعت و سود است.
هوش مصنوعی: نگرانی ما از کارهای نادرست خودمان است، زیرا هیچ نشانهای از مرگ ما به جز نوشتههای خودمان وجود ندارد که بر کردارمان دلالت میکند.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از دنیای محسوس و محسوسات دست بکشی و آن را رها کنی، دنیای معنوی و عقلانی به تو روی خواهد آورد و خود را نشان خواهد داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
برکش ای صوفی ز سر این خرقه سالوس را
جام می بستان و بشکن شیشه ناموس را
کاسه می خور که خواهد کاسه سر خاک خورد
بود نقش کاسه زر این سخن کاووس را
حسن رعنایان ز جعد عنبرافشان جلوه یافت
[...]
در گریبان ریز ساغر زاهد سالوس را
تا بسوزد ز آتش می خرقه ناموس را
خسته دل را دمی جانبخش می باید طبیب
عیسیی جو کین کرامت نیست جالینوس را
چون گدایانم بهل کز دور می بوسم زمین
[...]
نعل در آتش گدازد، روی گرمت بوس را
زخمیِ دندان کند لعلت لبِ افسوس را
ناله و افغانِ من از لنگرِ تمکینِ اوست
بت ز خاموشی به فریاد آورد ناقوس را
خط چنین گر تنگ سازد بر دهانش جای بوس
[...]
گر دلم نالان شد از دست بتان، عیبش مکن
کاوش ناحق، به فریاد آورد ناقوس را
همچو شبنم، آب می گردم ز تاب عارضش
تا ز گلبرگ لب او می ربایم بوس را
دل ندارد تاب صحبت های نامانوس را
ره مده در بزم رندان زاهد سالوس را
در حقیقت این خود آرایان گرفتار خودند
حسن خط و خال بس باشد قفس طاووس را
جوش شوخی معنی آزرم از یاد تو برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.