گنجور

 
صائب تبریزی

شیطان دلیر بر تو ز حال خراب توست

دزدی است این که پرده گلیمش ز خواب توست

چشم سفید کرده خود را عزیز دار

کان یوسفی که می طلبی در نقاب توست

از کوشش تو می رود از پیش کار ما

پای به خواب رفته ما در رکاب توست

آب از عقیق و رنگ و ز یاقوت می برد

آن شوخ دیده ای که حریف شراب توست

چون لاله برگ عیشی اگر هست در جهان

در پرده دلی است که داغ و کباب توست

شوخی و شرم جمع نکرده است هیچ کس

این برق خانه سوز نهان در سحاب توست

از خط اگر چه حسن تو شد پای در رکاب

بیهوشیم ز باده پا در رکاب توست

چشم ترا غبار علایق گرفته است

ورنه رموز هر دو جهان در کتاب توست

ز آهستگی بریده شود راه دور عشق

زنجیر پای سعی تو صائب شتاب توست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
افسر کرمانی

ما را طمع ز ساقی مجلس شراب توست

و از مطرب آرزوی سرود رباب توست

جانم فتاده همچو سکندر ز تشنگی،

در ظلمتی که چشمه حیوانش آب توست

معمور مسکنی است، که ویران پذیر نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه