گنجور

 
صائب تبریزی

ز خاک کوی تو پرواز مشکل است مرا

که از گرانی جان، کوه بر دل است مرا

به صد امید به نخل تو کرده ام پیوند

بریدن از تو به ناکام مشکل است مرا

هزار پله سبکبارتر بود قارون

ز تخم های امیدی که در گل است مرا

عجب که پای ترا در نگار نگذارد

ز انتظار تو خونی که در دل است مرا

شود ز آیه رحمت گناهکار دلیر

نظر به سبزخطان زهر قاتل است مرا

مکش ز دست من آن ساعد نگارین را

که خون ز دست تو بسیار در دل است مرا

ز نام من، به غلط هم دهن نسازد تلخ

همان که یاد لبش نقل محفل است مرا

پرست چون جرس از ناله ام بیابان ها

اگر چه راه سخن پیش محمل است مرا

همان که نقش مرا می زند به تیر از دور

به هر طرف که روم در مقابل است مرا

گهر به گرد یتیمی نمی رسد صائب

در آن محیط که امید ساحل است مرا