چه بهشتی است که آن بند قبا بگشایند
در فردوس به روی دل ما بگشایند
وسعت دایره کون و مکان چندان نیست
که به یکبار دل و دیده ما بگشایند
دولت باقی و این عالم فانی، هیهات
این نه فالی است که از بال هما بگشایند
ای بسا ناخن تدبیر که از دست رود
تا گره از دل غم دیده ما بگشایند
کیمیاگر نکند چشم به هر قلب سیاه
بی نیازان به جهان چشم کجا بگشایند؟
سپر انداختگان دست درازی دارند
که فلک را ز میان تیغ جفا بگشایند
موشکافان که گرههای فلک وا کردند
کاش یک عقده ازان زلف دوتا بگشایند
سنگ بر سینه زنان محرم این درگاهند
در توفیق به هر خام کجا بگشایند؟
در فردوس به روی تو نبندد رضوان
گر در اینجا در تسلیم و رضا بگشایند
صبر کن پای تو چون رفت به گل، این نه حناست
که ببندند شب و صبح و ز پا بگشایند
با دل تیره، جهان در نظر ما زشت است
آه اگر چهره آیینه ما بگشایند
در شب تیره امکان، اثر صبح وجود
آنقدر نیست که دستی به دعا بگشایند
رهنوردان تو از درد طلب در هر گام
جوی خون از مژه راهنما بگشایند
سوخت شمع من و آشفته دماغی برجاست
رشته ای نیست غم او که ز پا بگشایند
عاشقان را نتوان داشت به زنجیر نگاه
در مقامی که ره ملک فنا بگشایند
صبح محشر شود از نامهسیاهان صائب
چون سر نامه ما روز جزا بگشایند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره آرزوی یک بهشت واقعی و دلنشین سخن میگوید که فرشتگان در آن بر در دلها بگشایند. شاعر به محدودیتهای دنیای مادی و فانی اشاره میکند و میگوید که این دنیا نمیتواند آرزوها و آمال عمیق انسان را برآورده سازد.
شاعر از چالشهای زندگی و دستهایی که به سمت آسمان دراز میشود، سخن میگوید و به آنهایی که در جستجوی حقیقت و عشق هستند، امید میدهد. او همچنین تأکید میکند که عشق واقعی نمیتواند در قید و بند باشد و زندگی در دنیا باید به پذیرش و رضا منتهی شود.
در پایان، شاعر به سرنوشت انسانها و سرنوشت نامههایشان در روز قیامت اشاره میکند و به روشنایی و امیدی که پس از تاریکیهای دنیا میآید، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: بهشتی را تصور کن که در آن در را به روی دل ما باز میکنند و لباس دلنشین و زیبا را به ما هدیه میدهند.
هوش مصنوعی: وسعت جهان و مکان به اندازهای نیست که بتواند به یکباره دل و چشم ما را پر کند و ما را به تمام زیباییها و عظمتهایش آشنا سازد.
هوش مصنوعی: خوشبختی و ثروت پایدار است، اما این دنیا زودگذر و ناپایدار است. بعید است که این تغییر و سرنوشت، نشانهای از شانس خوب باشد که به سادگی به دست آمده باشد.
هوش مصنوعی: بسیاری از تدبیرها و تلاشهایی که میکنیم، ممکن است به نتیجه نرسند؛ اما هدف نهایی ما این است که غم و ناراحتیهای درونمان را کنار بزنیم و به آرامش برسیم.
هوش مصنوعی: کیمیاگر به دنبال قلبهای سیاه بینیازان نیست، چون نمیداند که آنها از کجا به دنیا آمدهاند و نمیتواند به آنها نگاه کند.
هوش مصنوعی: افرادی که از خود دفاع نمیکنند، معمولاً تمایل دارند به دیگران آسیب بزنند و ممکن است حتی به سرنوشت و تقدیر نیز تعرض کنند.
هوش مصنوعی: نویسنده به بررسیهای دقیق و عمیق دانشمندان اشاره میکند که توانستهاند رازهای آسمانی را کشف کنند. او آرزو میکند که ای کاش این افراد بتوانند گرهای از معماهای عشق یا زیبایی را نیز باز کنند.
هوش مصنوعی: افرادی که با عشق و ارادت به درگاه تو نزدیک میشوند، گویی در سختی و مشقت به سر میبرند. آیا برای هر فردی که آماده است، راهی به سوی تو گشوده خواهد شد؟
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا در تسلیم و رضایت باشی، در بهشت نیز به روی تو بسته نخواهد بود.
هوش مصنوعی: صبر کن تا وقتی که پای تو در گل برود، این فقط حنا نیست که شب و صبح آن را ببندند و بعد از آن پا را آزاد کنند.
هوش مصنوعی: وقتی دل ما غمگین و تاریک باشد، دنیا برای ما زشت و ناخوشایند به نظر میآید. کاش که آیینه وجود ما را روشن کند و زیباییها را نشان دهد.
هوش مصنوعی: در دنیای تاریک و ناامیدی، نور صبح و امید آنقدر کم است که کسی نتواند برای بهبود اوضاع دعا کند.
هوش مصنوعی: مسافران عشق به خاطر درد و عطششان در هر قدم، با اشکهایی که از چشمانشان میریزد، راه را برای خود هموار میکنند.
هوش مصنوعی: شمع من خاموش شد و حالتی آشفته دارم، اما هیچ چیز نمیتواند درد او را از دل من بیرون کند.
هوش مصنوعی: عاشقان نمیتوانند در بند زنجیرها بمانند، به ویژه در جایی که درهای مرگ به رویشان باز میشود.
هوش مصنوعی: صبح قیامت هنگامی که نامهی اعمال سیاهان گشوده شود، چهرهها به حالت حیرت خواهد درآمد. این روز، مانند روزی است که سر نامهی ما را باز میکنند و به آن نگاه میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بُوَد آیا که درِ میکدهها بگشایند
گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند
اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند
به صفایِ دلِ رندانِ صَبوحی زدگان
[...]
هر سحر سلسله از پای سحر بگشایند
از گشادش گرهی از دل ما بگشایند
درد نایافتنم سوخت ندانم ز کجا
بلبلان را به چمن راه نوا بگشایند
کارم از زلف گره گر تو پیچیده تر است
[...]
هرکجا زندهدلان شست دعا بگشایند
باورم نیست که یک تیر خطا بگشایند
چند گویی نگشودند نقاب از رخ دوست؟
آب کش دیده و بگشا مژه، تا بگشایند
عزت اهل وفا، فرض بود بر همه کس
[...]
بود آیا که در وصل شما بگشایند ؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایند ؟
اگر از خوفِ ستمهای اعادی بِـسِتند ؛
دارم امید که از بهر خدا بگشایند
به صفای دل صاحب قدمان در مذهب
[...]
بود آیا که ره مهر و وفا بگشایند؟
در فیضی به دل، از مصر لقا بگشایند
ای خوش آن وقت که در دامن شب های دراز
شب نشینان گره از زلف دوتا بگشایند
دیدن حسن دل افروز تو را دیده کم است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.