ای دل چه در قلمرو میخانه مانده ای
حیران می چو دیده پیمانه مانده ای
از بهر آشنایی این خونی حیا
از صد هزار معنی بیگانه مانده ای
جای تو نیست کنج خرابات بی غمی
آنجا به ذوق گریه مستانه مانده ای
وقت است غیرتی کنی و یک جهت شوی
پر در میان کعبه و بتخانه مانده ای
جوشی اگر برآوری از دل بسر رسی
چون درد اگر چه در ته پیمانه مانده ای
همطالع همایی و از کاهلی چو جغد
بی بال و پر به گوشه ویرانه مانده ای
عبرت ز شانه و دل صد چاک او بگیر
در دودمان زلف چه چون شانه مانده ای
زنهار دل مبند به طفلان که عنقریب
طفلان رمیده اند و تو دیوانه مانده ای
فرداست در نقاب خزان گل خزیده است
در کنج آشیانه غریبانه مانده ای
همراه توست رزق به هر جا که می روی
در گوشه قفس چه پی دانه مانده ای؟
بس نیست سقف چرخ، که در موسمی چنین
در زیر بار سقف ز کاشانه مانده ای؟
در سنگ لاله، در جگر خاک گل نماند
ای خانمان خراب چه در خانه مانده ای؟
خود را به نشائه ای برسان، ورنه عنقریب
رفته است نوبهار و تو فرزانه مانده ای
نعل حرم ز شوق تو صائب در آتش است
غمگین چرا به گوشه بتخانه مانده ای؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به معضلی انسان در زندگی و ارتباط با عشق و حقیقت میپردازد. شاعر از دل میخواهد که چرا در دامان میخانه و در حیرت مانده است و به جای حرکت به سوی شفافیت، در نیازها و خواستههای سطحی گرفتار شده است. او به دل توصیه میکند که از غم و کاهلی بیرون بیاید و به سوی حقیقت و عشق خالص حرکت کند. شاعر به دوری از بیتحرکی و افسردگی اشاره میکند و میگوید که زمان به سر آمده و باید با شجاعت و عشق به جلو رفت، زیرا فصل بهار در حال رسیدن است و فرصتها در حال از دست رفتن. در نهایت، او دل را نگران میکند که به حال خود نماند و به تغییر و تحولی مثبت فکر کند.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا در دنیای میخانه سرگردان ماندهای؟ مانند پیمانهای هستی که فقط به می نگاه میکند و در حالت حیرت است.
هوش مصنوعی: به خاطر آشنایی با تو، حیا و شرم از هزاران معنی و مفهوم دیگر دور مانده است و نمیتواند خود را در کنار این همه فهمیده قرار دهد.
هوش مصنوعی: جای تو در گوشهی میخانه نیست، چون در آنجا بدون غم نمیتوا نستی. تو در شوق گریهی لذتبخش مستانه ماندهای.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که احساس غیرت کنی و به یک سمت متمایل شوی؛ چرا که تو در میان کعبه و بتخانه سرگردانی.
هوش مصنوعی: اگر احساسی عمیق از درون خود بروز بدهی، میتوانی به حقیقتی بزرگ دست یابی؛ مثل دردی که حتی اگر در ته ظرف باقی مانده باشد، هنوز وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو شبیه پرندهای هستی که در یک ویرانه و بیتحرک مانده است، مثل جغدی که نه بال دارد و نه پرواز، و به خاطر تنبلی و بیعملی نتوانستهای از جای خود حرکت کنی.
هوش مصنوعی: از شانه و دل پارهپاره او درس عبرتی بگیر، در میان زلف او چه کار کردهای که خود همچنان ماندهای؟
هوش مصنوعی: مواظب باش، دل خود را به بچهها نده، زیرا به زودی آنها از تو دور میشوند و تو در این میان تنها و گیج باقی میمانی.
هوش مصنوعی: فردا در حال نزدیک شدن است و زیبایی گل در زیر لباس خزان پنهان شده است. تو در گوشهای از آشیانه، حس تنهایی را تجربه میکنی.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، روزی و نعمت با تو خواهد بود. چرا همچنان در قفس نشستهای و به دنبال لقمهای میگردی؟
هوش مصنوعی: آیا کافی نیست که آسمان بر سر ماست و در چنین شرایطی، تو هنوز در زیر سقف خانهات به این حالت ماندهای؟
هوش مصنوعی: در دل خاک درختانی که گل میدهند، دیگر جایی برای زیبایی و شکوه نیست. ای کسی که باعث ویرانی خانه و زندگیام شدهای، چه در خانهات باقی مانده است؟
هوش مصنوعی: به خودت کمکی کن و به حالت خوب و شاداب برس، وگرنه به زودی بهار به پایان میرسد و تو همچنان در ناامیدی باقی میمانی.
هوش مصنوعی: نعل حرم به نشانه دلتنگی برای تو در آتش است. چرا غمگین به گوشه معبد نشستهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.