گنجور

 
صائب تبریزی

ز حرف بر لب شیرین او اثرماند

که دیده نقش پی مور بر شکر ماند

نثار سوختگان ساز خرده جان را

که چون به سوخته پیوسته شد شرر ماند

ز نوبهار چه گل چیند آن نوپرداز

که در مشاهده نقش بال وپر ماند

قرین صافدلان شو که بی صفا نشود

هزار سال اگر آب در گهر ماند

بسر نیامد طومار عمر جهدی کن

که چون قلم ز تو در هر قدم اثرماند

درین بهار که یک دانه زیر خاک نماند

روا مدارسرمابه زیر پرماند

خوشا کسی که ازین خاکدان چودرگذرد

زنقش پای چراغی به رهگذر ماند

کجاست گوشه آسوده ای که چون نعلین

خیال پوچ دو عالم برون درماند

به خنده زندگی خویش را مده برباد

که در چمن گل نشکفته بیشتر ماند

فریب گوشه دستار اعتبار مخور

که غنچه در بغل خا تازه ترماند

دوزلف یار به هم آنقدرنمی ماند

که روز ماوشب ما یکدگر ماند

اگربه خضر رسد می شودبیابان مرگ

ز راه هرکه به امید راهبر ماند

ز فکر بیش وکم رزق دل مخور صائب

که راه طی شود و توشه بر کمر ماند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قدسی مشهدی

نه هرکه مرد ازو در جهان اثر ماند

ز صد چراغ یکی زنده تا سحر ماند

ز بس که خون شهیدان ز خاک می‌جوشد

نشان پای در آن کو به چشم تر ماند

بَدم به گل که چو دل‌های بی‌غمان شاد است

[...]

جویای تبریزی

زمین ز بار غم ما همین نه در ماند

اگر به کوه برآییم از کمر ماند

ز سیر خمکدهٔ عشق سرخوش آمده ایم

کدام باده به خونابهٔ جگر ماند؟

فغان روزم از آن دردناک تر ز شب است

[...]

فروغی بسطامی

ز اختران جگرم چند پر شرر ماند

خدا کند که نه خاور نه باختر ماند

ز شام گاه قیامت کسی نیندیشد

که در فراق تو یک شام تا سحر ماند

ز سر پرده غیب آن کسی خبردار است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه