چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا
کرم شب تابی برافروزد شبستان مرا
در زمین پاک من ریگ روان حرص نیست
تازه می سازد رگ تاکی گلستان مرا
حیرت دیدار، قفل خانه چشم من است
نیست امید گشایش چشم حیران مرا
زیر بار منت ابر بهاران نیستم
زهره شیران دهد آب نیستان مرا
در محیط عشق دارم چون صدف صد خانه خواه
سر فرو ناید به صحرا ابر نیسان مرا
از فروغ شمع ایمن سنگ اطلس پوش شد
داغ نومیدی نخواهد سوختن جان مرا
می رود صد جا دل از آشفتگی، زلفی کجاست
تا کند شیرازه اوراق پریشان مرا؟
بارها دامن ز چنگ برق بیرون کرده ام
خار نتواند گرفتن طرف دامان مرا
تاک اگر دست حمایت برنیارد ز آستین
کیست کز دست فلک گیرد گریبان مرا؟
تا قیامت صائب از دریوزه گردد بی نیاز
ابر اگر در خواب بیند چشم گریان مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس و اندوه عمیق خود را بیان میکند. او به خورشید اشاره میکند که نمیتواند ویرانی او را ترمیم کند و از شب تاب و آرامش دل بیخبر است. در دنیای پاک او حرص و جاهطلبی وجود ندارد و عشق و زیبایی در رگ تاکی تازه جوانه میزنند. شاعر احساس ناکامی و نبود امید را در چشمانش حس میکند و به منت ابر بهاری اشاره میکند که او را زیر بار خود سنگین کرده است. در عشق، او خود را همچون صدفی میبیند که در دریا خانه دارد ولی هیچگاه از آن دور نمیشود. او از داغ ناامیدی صحبت میکند و دلش آشفتگیهای عشق را تجربه میکند. در نهایت، شاعر به سختیهای زندگی و بینیازی از دنیا اشاره دارد و میخواهد از غم و درد دور شود.
هوش مصنوعی: چشم من به نور خورشید نمیرسد و وجودم را آن شبتابی که میدرخشد، روشن میکند.
هوش مصنوعی: در سرزمین پاک من، هیچ نیازی به حرص و حسد نیست و اینجا دائماً زندگی جدیدی به وجود میآید که باعث رونق باغ من میشود.
هوش مصنوعی: دیدار تو باعث شگفتی و حیرت من شده و چشمانم به خاطر این حیرت بسته شده است. امیدی به باز شدن و دیدن دوباره ندارم.
هوش مصنوعی: من زیر فشار و طلب ناشی از رحمت بهاری نیستم؛ اما از جرأت و شجاعت شیران برخوردارم و این شجاعت به من کمک میکند که همچون نیستان، سرزنده و پربار باشم.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، مانند صدفی هستم که در آن خانههای زیادی دارم. ولی اگر باران بهاری بر من نبارد، هیچ اتفاقی نمیافتد.
هوش مصنوعی: از روشنایی شمع در امانم و سنگی که بر روی من است پوشیده، دیگر نشانهای از ناامیدی بر قلب من نمیماند و جانم نمیسوزد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر آشفتگیهای زیادش به در و دیوار میزند و سرگردان است. آیا زلفی وجود دارد که بتواند این آشفتگی را سامان دهد و زندگیام را مرتب کند؟
هوش مصنوعی: در موقعیتهای سخت و چالشبرانگیز، بارها از مشکلات و دردسرها فرار کردهام و هیچ چیز نمیتواند مانع من شود.
هوش مصنوعی: اگر تاک، که به عنوان نماد حمایت و پشتیبانی در نظر گرفته شده، از آستین کسی کمک نکند، چه کسی میتواند دست مرا از چنگال سرنوشت و تقدیر نجات دهد؟
هوش مصنوعی: تا قیامت، صائب هیچگاه از در begging (خواهش و درخواست) بینیاز نخواهد شد، حتی اگر ابر، در خواب، چشم گریانی من را ببیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا
زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا
سرومن آغشته در اشک جگرخون من است
فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا
نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام
[...]
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
جان و دل پر درد دارم هم تو در من مینگر
چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مرا
ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک
[...]
مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا
زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا
منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر
رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا
بودم اندر تیه حیرت مدتی همچون کلیم
[...]
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم
میگشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا
تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت
بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا
در زمانت ابر میگوید به آواز بلند
[...]
هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا
زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا
خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت
عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا
پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.