التفاتِ زاهدانِ خشک، تر سازد مرا
گرمی افسردگان افسردهتر سازد مرا
اشکِ نیسانم، گدایی دارم از بحرِ گهر
چون صدف دامانِ پاکی، تا گهر سازد مرا
معنیِ دور، از لباسِ لفظ میگردد جدا
مختصر، کی این جهانِ مختصر سازد مرا
شعلهٔ بیباک را از چوبکاری باک نیست
چوبِ گل از بوی گل دیوانهتر سازد مرا
ناخنِ فولاد دارم در گشادِ کارها
بویِ خون صاحبجگر چون نیشتر سازد مرا
بحر را تلخی ز آفتها دعای جوشن است
تلخرویی از حلاوت بیشتر سازد مرا
رشتهٔ عمرم به اندک فرصتی گردد گره
گر چنین بیتاب، آن موی کمر سازد مرا
جذبهٔ دریا بود صائب دلیلِ سیلِ من
کی رهِ خوابیده دلگیر از سفر سازد مرا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.