مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم
می کنم شکر به اکسیر قناعت خاک را
عالمی از راستگویی دشمن ما گشته اند
ما چه می کردیم چون آیینه لوح پاک را
خیرگی دارد ترا محروم، ورنه گلرخان
همچو شبنم از هوا گیرند چشم پاک را
عقده های مشکل خود را اگر خرمن کنم
تنگ گردد راه جولان گردش افلاک را
صائب از بیداد، گردون ستمگر دست داشت
نیست از خون شهیدان سیری آن بی باک را
بسته گردد راه جولان گردش افلاک را
گر زمین بیرون دهد آسودگان خاک را
عقده گوهر شود محکم تر از آب گهر
گریه مستانه نگشاید دل غمناک را
وسعت مشرب مرا در صد بلا انداخته است
هست در دل عقده ها از خوش عنانی تاک را
از ضعیفان دست طوفان حوادث کوته است
کشتی نوح است هر موجی خس و خاشاک را
پرده شب شعله را بی پرده جولان می دهد
زلف چون پنهان کند آن روی آتشناک را؟
زور می با هر چه آمیزد به معراجش برد
هیچ نخلی زیر دست خود نسازد تاک را
من کیم تا صید او باشم، که آهوی حرم
از نظربازان بود آن حلقه فتراک را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به بیان احساسات شاعر در مورد دنیا و زندگی میپردازد. او از قناعت و شکرگزاری صحبت میکند و اشاره میکند که راستگویی و صداقت به عنوان ارزشهای دشمنِ او در جامعه بهحساب میآید. شاعر از نابرابری و ستمی که بر شهیدان رفته، شکایت کرده و دردهای خود را بیان میکند. او مشکلات زندگی را به عقدههایی تشبیه میکند که باعث تنگنای او شدهاند و تنها در کنار بلایا قرار گرفته تا باز هم بر مشکلاتاش افزوده شود. شاعر همچنین از زیباییهای طبیعی، مانند شبنم و زلف، و تضاد آنها با درد و رنج زندگی سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که در میان مشکلات، ناخدا بودن و عبور از طوفانهای زندگی امری دشوار است. در نهایت، او به طعنه نسبت به جامعی که دیوانهوار به دنبال زیباییهای دنیوی است، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من هرچند که کوچک و ناچیز هستم، اما مانند یک خوشهچین در میان به دست آوردنها و محصولات، به آرامی و با رضایت، با قناعت و یادآوری نعمتهایم، از خاک بهرهبرداری میکنم.
هوش مصنوعی: از راستگویی و حقیقتگویی، دشمنان ما به وجود آمدهاند. ما چه میتوانستیم بکنیم وقتی که حقیقت مانند آیینه، صاف و روشن است؟
هوش مصنوعی: وجود تو باعث دلسردی است، وگرنه دختران زیبا مانند شبنم از آسمان توجه کسانی را که دل پاک دارند، جلب میکنند.
هوش مصنوعی: اگر به حل مشکلات و دغدغههایم بپردازم، راه حرکت و دایره گردش جهان برایم محدودتر میشود.
هوش مصنوعی: صائب میگوید که گردانندهی ظلم و ستم، از بیدادگریهای خود دست نمیکشد و هیچ تکیهگاهی برای دلسوزی نسبت به خون شهیدان ندارد. این بیباک (کسی که بیپروا و بیاعتنا به عواقب عمل خود است) هیچ نشانی از توبه یا پشیمانی ندارد و همچنان در کارهای ناپسند خود پیش میرود.
هوش مصنوعی: اگر زمین آرامشطلبان را از خود دور کند، راه حرکت و چرخش ستارهها بسته خواهد شد.
هوش مصنوعی: درد و مشکلات در زندگی گاهی باعث میشوند که انسان از درون قویتر و محکمتر شود. اما این گریه و احساسات عمیق نمیتواند به تنهایی دل را شاد کند و آسانی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: وسعت و گستردگی روحی من باعث شده است که دچار مشکلات و مصائب زیادی شوم. در دل من، احساسات و دردهایی وجود دارد که ناشی از خوشحالی و بیخیالیام به این شرایط است.
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات و حوادث، قدرت برای آسیب رساندن به افراد ضعیف کم است. این مثل این است که هر موجی که به کشتی نجات نوح برخورد کند، فقط بقایای بیارزش را میبرد و آسیب جدی به آن نمیزند.
هوش مصنوعی: پرده شب به شعله آزادی میدهد و زلف، چهره آتشین را در پس خود پنهان میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به قدرت و توانایی خود به حدی برسد که با هر چیزی که ترکیب شود، به اوج و کامیابی دست یابد، هیچ مسیری بدون سختی و تلاش برای او هموار نخواهد بود و در نهایت نمیتواند به موفقیت برسد.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که بخواهم او را شکار کنم، وقتی که آن آهوی زیبا در حریم خود، مورد توجه و نگاههای عاشقانهی دیگران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را
کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را
تلخ میگویی و من میبینمت از دور و بس
زهر کی آید فرو گر ننگرم تریاک را
غنچهٔ دل ته به ته بیگلرخان خونست از آنک
[...]
هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را
شعله در خرمن زنی مشتی خس و خاشاک را
عقل را روشن شود ماهیت حسنت اگر
پرده حیرت نبندد دیده ادراک را
جان پاک است آن نه تن در زیر پیراهن تو را
[...]
سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را
ساز آتش گیره ی آن شعله این خاشاک را
از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل
گر ز چاک پهلویم بینی دل صد چاک را
گردسان خیزد زمین زان رو که در وقت خرام
[...]
آنکه نور دیده سازد روی آتشناک را
سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را
گر دل آدم نبودی جلوهگاه حسن او
با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را
آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان
[...]
شعله ها در جان زدی این سینه غمناک را
خرمنی ز آتش چه حاجت بود یک خاشاک را
تا بکی در سینه تنگم نهان دارم چو راز
آتشی کز شعله خاکستر کند افلاک را
در ره عشق تو عمری شد که حیران مانده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.