گنجور

 
صائب تبریزی

هزار حیف که از رهگذار بی بصری

نیافتم خبری از جهان بی خبری

درین بهار که فصل چراندن نظرست

در آشیانه به سر بردم از شکسته پری

فغان که خرج زمین شد تمام در خامی

ز سنگ حادثه، بارم چو نخل رهگذری

همان ز بیم شکستن به خویش می لرزد

اگر چه شیشه بود در دکان شیشه گری

رسید بید به وصل نبات آخر کار

به شکوه تلخ مکن کام خود ز بی ثمری

به نور عاریه فربه مشو که عمر هلال

به یک دو هفته ز ایام می شود سپری

مخور ز دل سیهی بر دل سحرخیزان

که هست تیغ دودم آه و ناله سحری

ز من توقع پیغام و نامه بی خبری است

که عقل و هوش من از رفتن تو شد سفری

به آفتاب رسانید خویش را شبنم

به نیم چشم زدن از طریق دیده وری

مسنج ساده رخان را به نوخطان، که بود

صفای چهره بدیهی و حسن خط نظری

عیار حسن گلوسوز را چه می دانند؟

ندیده اند گروهی که چهره شکری

خبر چگونه توانم گرفت از دگران؟

که من ز خویش ندارم خبر ز بی خبری

دراز کن به اثر عمر خویش را صائب

که هست مرگ دگر در زمانه بی اثری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری

شکنج تو علم پرنیان شوشتری

بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو

بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری

چنان مسیر اگر پیش او سپر شده ای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری

تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری

توی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش

عفیفه مریم مر پور خویش را پدری

به تو نداد کسی مال و متهم تو بوی

[...]

ازرقی هروی

پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری

پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری

عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب

که گر پریست چنین آمدست رسم پری

گر آبگینه پری را ببیندی بدرست

[...]

قطران تبریزی

بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری

خجل شدند گل سرخ سرو غاتفری

ستاره بارم هر شب ز دیده تا بسحر

چو یادم آید از آن سی ستاره سحری

بدخل شوشتر ارزد سه بوسه از لب تو

[...]

امیر معزی

اگر به داد بود نام شاه دادگری

وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری

چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی

چو روز رزم شود آسمان با کمری

فلک نیی و به قدر بلند چون فلکی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه