پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد
هر که را سد رمق هست سکندر باشد
هرکه چون بحر به تلخی گذراند ایام
ظاهر و باطن او عنبر و گوهر باشد
حرف سامان مزن ای خواجه که در کشور عشق
هرکه آهش به جگر نیست توانگر باشد
هیچ دردی بتر از عافیت دایم نیست
تلخی تازه به از قند مکرر باشد
زندگی بی جگر سوخته ظلم است، ارنه
جام تبخاله ما بر لب کوثر باشد
نی محال است که از بند خلاصی یابد
تا دلش در گرو صحبت شکر باشد
به ادب با همه سر کن که دل شاه و گدا
در ترازوی مکافات برابر باشد
مست نازی که دل وحشی ما کرده شکار
شاهبازش می چون خون کبوتر باشد
پیش جمعی که ز منت دلشان سوخته است
تشنه لب مردن از اقبال سکندر باشد
صبر بر سوز دل و تشنه لبی کن صائب
که چو دل آب شود چشمه کوثر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بزرگی که بر علم تو ظاهر باشد
هر چه مدفون زوایای سرایر باشد
هر زمان کلک تو چون آب فرو می خواند
هر چه بر صفحة اسرار ضمایر باشد
گام بر تارک خورشید گزارد ز شرف
[...]
قبله زن صفتان آینه زر باشد
مرد را آینه زندان سکندر باشد
از خموشی دهن غنچه پر از زر باشد
صدف از بسته لبی مخزن گوهر باشد
در سپرداری سیمین بدنان آفتهاست
[...]
میل خوبان ز اسیران به توانگر باشد
در چمن غنچه گل را سخن از زر باشد
هر که دارد لب خاموش توانگر باشد
دهن غنچه همه عمر پر از زر باشد
روز و شب در نظر زنده دلان یکرنگ است
[...]
خلعت بی طمعی زیب هنرور باشد
آبرو شمع نهانخانه گوهر باشد
صبح از صدق صفا فیض جهانگیری یافت
هر که دل را کند آیینه سکندر باشد
اینقدر خاک تمنا چه فشانی بر دل؟
[...]
هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد
جای رحم است بر او گر همه کافر باشد
قاتلی خون مرا ریخت که مقتولش را
باز بر سر هوس ضربت دیگر باشد
گر صبا دم زند از مشک ختن عین خطاست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.