گنجور

 
صائب تبریزی

از آفتاب چاشنی صبح شد بلند

عمر دوباره یافت ز راه گداز قند

بگذار تا به داغ رهایی شود کباب

صیدی که همچو تاب نپیچد بر آن کمند

ما را چه نسبت است به مجنون که جوش ما

نگذاشت گردباد ز هامون شود بلند

از روی گرم شکوه ما می شود تمام

یک ناله است سرمه آواز این سپند

علم تو چون محیط به اسرار غیب نیست

ز نهار لب ببند ز چون و چرا و چند

چون گل شکفته باش درین انجمن که صبح

تسخیر کرد روی زمین را به نوشخند

در آتش زوال بود نعل رنگ و بو

ز نهار دل به غنچه این بوستان مبند

از گل به وام گوش ستانند بلبلان

در گلشنی که ناله صائب شود بلند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

این ابلهان که بی‌‌سببی دشمن منند

بس بُلفضول و یافه‌درای و زَنَخ زنند

اندر مصاف مردی، در شرط شرع و دین

چون خنثی و مخنث نه مرد و نه زنند

مانند نقش رسمی بی‌‌اصل و معنی‌اند

[...]

سوزنی سمرقندی

یا ایهااللوند مرا پای خواست بند

تدبیر من بساز بیک تیز باد گند

معشوق من توئی علف بوق من توئی

من بوق میزنم تو دهل دند دند دند

افسوکی بدار و دو سه تیزکی بلحن

[...]

قوامی رازی

دور از جمال جاه تو ای صدر ارجمند

افتاد پای بنده به دست شکسته بند

باز آمدی ز راه و نگفتی چگونه ای

تاگفتمی که پای چگونه ست و درد چند

دست قضای بد ز سر نردبان شوم

[...]

حمیدالدین بلخی

معلوم من نشد که جهانش کجا فکند؟

شادانش کرد گردش ایام یا نژند؟

گیتیش در کدام زمین برگشاد کام؟

گردونش در کدام زمین بر نهاد بند؟

خاقانی

ای تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ

در مشرقین ز جاه تو کسب ضیا کند

درگاه توست قبلهٔ پاکان و جان من

الا طواف قبلهٔ پاکان کجا کنند

تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه