گنجور

 
صائب تبریزی

مفلس از بزم شراب ما توانگر می‌رود

ابر اینجا تا کمر در آب گوهر می‌رود

چشم ما در حشر خواهد داد شکر خواب داد

تلخی بادام ما از شور محشر می‌رود

عشق را با صبر و طاقت جمع کردن مشکل است

کشتی طوفانی ما خوش به لنگر می‌رود

تا گشودی چاک پیراهن، ز دست‌انداز رشک

چاک در پیراهن یوسف سراسر می‌رود

نیستم ممنون مرغ نامه بر یک رشته تاب

نامه من بال بر بال کبوتر می‌رود

در شبستانی که ما رنگ محبت ریختیم

شمع بی‌تابانه از دنبال صرصر می‌رود

معنی پیچیده صائب در زمان ما نماند

برق تیغ ما به خون زلف جوهر می‌رود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

ترک تیرانداز من کز پیش لشکر می رود

دلبربا می آیدم در چشم و دلبر می رود

بامدادان کان مه از خرگاه می آید برون

ز آتش رخسارش آب چشمه ی خور می رود

من بتلخی جان شیرین می دهم فرهاد وار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

عقل دوراندیش هردم جای دیگر می‌رود

دیگ سودایش همیشه نیک بر سر می‌رود

چون به بزم ما در آید نیک حیران می‌دود

زود بگریزد رود بیرون و ابتر می‌رود

عشق سرمست است و با رندان حریفی می‌کند

[...]

کلیم

بی‌ستمکش صبر و آرام از ستمگر می‌رود

می‌رود دریا ز پی، ساحل چو پس‌تر می‌رود

جوش سودا را علاج از دیده تر می‌کنم

آب می‌ریزند بر دیگی که از سر می‌رود

نه همین خم را دل پر، زین حریفانست و بس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه