گنجور

 
صائب تبریزی

قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم

می روم با آستانش کار یکرو می کنم

می نویسم خط بیزاری به طرف عارضش

باطل السحری به کار نرگس او می کنم

عجز در درگاه استغنای او کاری نساخت

می فرستم آه گرمی را ویکرو می کنم

آیه نومیدی از چین جبینش خوانده ام

همتی یاران وداع آن سرکو می کنم

حسن را در شیوه کامل ساختن حق من است

چشم آهو را به تعلیمی سخنگو می کنم

می دهم جان در بهای حسن تا در پرده است

من گل این باغ را در غنچگی بو می کنم

چند با داغ جنون همکاسه باشم سوختم

مدتی صائب به درد بیغمی خو می کنم

 
 
 
عرفی

همت ای یاران که در دفع هوس رو می کنم

بر لب کوثر به داغ تشنگی خو می کنم

آب حیوانم ز دنبال آید از ظلمت برون

من بر او خندان به سوی تشنگی رو می کنم

دل به وصل و من به بوی وصل نامحرم خوشم

[...]

صائب تبریزی

پرده شرم حجاب امروز یک سو می کنم

با نقاب بی مروت کاریکرو می کنم

پیش گام همت من آب باریکی است بحر

کی چو سرو استادگی در هر لب جو می کنم

بوی پیراهن ز شوق من گریبان چاک ومن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه