چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را؟
نشسته است به خون هیچ ساده دل خون را
به می چه سرخ کنی چشم های میگون را؟
نشسته است به خون هیچ ساده دل خون را
ز پشت پای ادب چشم برندارد عشق
سر فکنده بود بار، بید مجنون را
چسان به خاک نبندند عشقبازان نقش؟
که بار عشق دو تا ساخت پشت گردون را
حضور گوشه دل مغتنم شمار که نیست
حصار عافیتی به ز خم فلاطون را
به گریه از دل پر خون غبار می شویم
نشسته است به خون گرچه هیچ کس خون را
درین ریاض به بی حاصلی بساز چو سرو
که غیر دست تهی نیست بار موزون را
به فکر دنیا خلق آن قدر فرو رفتند
که جا به زیر زمین تنگ گشت قارون را
اگرچه شیوه همچشم نیست خونگرمی
شکست چشم غزالان خمار مجنون را
نمی رسد به سرافکندگی رعونت نفس
ز سرو بیش بود فیض، بید مجنون را
سبکروان به نظرها گران نمی گردند
که گردباد به دل نیست بار، هامون را
کم است اگر سر هر موی من شود نشتر
به قدر خوردن (خون) کم کنم اگر خون را
ز عشق، دشمن خونخوار مهربان گردد
که چشم شیر چراغ است بزم مجنون را
ز ساکنان خرابات شو که خلوت خم
سرآمد حکما می کند فلاطون را
زمین به نرم روان مهربان بود صائب
غبار نیست به خاطر ز ریگ هامون را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. او به زیبایی و جذابیت عشق اشاره میکند و میگوید که در دل عاشق، خون و عواطف عمیقی وجود دارد. شاعر به معانی عمیق عشق و رنجهایی که به دنبال آن میآید، اشاره دارد و به تلاطمهای درونی و جداییهای دل اشاره میکند. او بیان میکند که عشق نمیتواند از دل انسانها جدا شود و حتی در سختترین شرایط نیز عشق و عواطف جاری هستند. در نهایت، شاعر به فضیلتی اشاره دارد که از رنج و درد عشق به وجود میآید و به عشق به عنوان یک عنصر دائمی و سوزان در زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نیازی به زیبایی و گلگون بودن چهره نیست؛ چرا که بر روی آن چهره، خون دلهای سادهدلانی نشسته است که رنج کشیدهاند.
هوش مصنوعی: چرا با شراب، چشمهای گلابی را سرخ میکنی؟ آنها در خون آدمها و دلهای ساده میغلطند.
هوش مصنوعی: عشق به خاطر ادب و احترام، از پای خود برنمیدارد و به آرامی بار غم و رنج را بر دوش بید مجنون گذاشته است.
هوش مصنوعی: عشقورزان چگونه میتوانند بخشی از عشق خود را به زمین و خاک محدود کنند؟ زیرا عشق به تنهایی توانسته است آسمان را به دو قسمت تقسیم کند.
هوش مصنوعی: لحظهای را که در دل حاضر میسوزانی، ارج نهادن کن، چرا که هیچ دیوار و حصاری نمیتواند به اندازهی پیچ و خم فلسفهی افلاطون مهیا باشد.
هوش مصنوعی: از شدت درد و رنجی که داریم، به گریه میافتیم و با این حال، به نظر میرسد که حتی خون ما هم نادیده گرفته شده و هیچکس به آن توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: در این باغی که به نظر بی ثمر میآید، مانند درخت سرو بایست که هیچ چیز جز دست خالی ندارد، اما بار سنگین را به خوبی تحمل کند.
هوش مصنوعی: مردم چنان به فکر دنیا و مسائل مادی مشغول شدند که حتی جا برای قارون در زیر زمین تنگ شد.
هوش مصنوعی: اگرچه چشمانش مانند چشمان غزالان نیست، اما گرمای احساسیاش میتواند دل مجنون را تسخیر کند.
هوش مصنوعی: کسی که به خودشیفتگی مبتلا است، نمیتواند به درجهی خجالت و سرافکندگی برسد، چرا که این احساس تنها از بهرهمندی و فضیلتهای نهفته در وجود انسان برمیخیزد، همانطور که بید مجنون به سرسبزی و زیبایی درخت سرو دست نمییابد.
هوش مصنوعی: سبکباران برای مردم سنگین و مشکل به نظر نمیرسند، زیرا در دل خود هیچ باری ندارند و به همین دلیل مانند تندباد احساس نمیشوند و آرامشی را در دل هامون به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: اگر سر هر یک از موهای من به اندازه یک تیغ برش بخورد، باز هم نمیتوانم خونی که از بدنم خارج میشود را کم کنم.
هوش مصنوعی: عشق میتواند حتی دشمنان خطرناک را هم به موجوداتی مهربان و دوستانه تبدیل کند، زیرا شور و شوق عشق مانند نوری است که فضایی پر از شادی و محبت را برای مجنون ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: از جمعآوری ساکنان میخانه دوری کن، زیرا در زمانی که رازهای عمیق و فلسفی پردهبرداری میشود، حتی افلاطون، فیلسوف مشهور، تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: زمین به آرامی و مهربانی رفتار میکند و گرد و غباری از ریگهای هامون به خود نمیگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو گردباد کنم سیر دشت و هامون را
زنم به خاک دل غوطه خورده در خون را
دهم به زلف و خط یار جان محزون را
از آن به تیرگی شب خوشم که مجنون را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.