مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را
پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را
لب جان بخش او را نیست پروای خط مشکین
سیاهی نیل چشم زخم باشد آب حیوان را
یکی صد شد ز خط عنبرین آن حسن روزافزون
شبستان سرمه روشندلی شد شمع تابان را
چو شد نومید ازان رخسار نازک قطره شبنم
ز برگ لاله و گل بر جگر افشرد دندان را
به طفل نی سواری داده ام دل را ز بی باکی
که بر شیران کند انگشت زنهاری نیستان را
مکن تعجیل در قطع علایق چون سبکساران
به همواری برون آور ز چنگ خار دامان را
گر از اوضاع دنیا درهمی صائب نظر وا کن
که بیداری بود لاحول، این خواب پریشان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوقهای میپردازد که با وجود خط و خیالهایش، از ناشناختهها میگذرد. شاعر به قدرت عشق و زیبایی اشاره میکند و میگوید که زیبایی او با وجود تمام زخمها و مشکلات زندگی همچنان تابناک است. همچنین، شاعر به این نکته اشاره دارد که هر چقدر فرد برای قطع روابط و مشکلات تعجیل کند، در نهایت باید با صبر و آرامش به سمت حل مسائل حرکت کند. در نهایت، شعر به بیداری از خوابهای پریشان دنیوی دعوت میکند و به بینش عمیقتری در مورد واقعیتهای زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و خوشرنگ محبوب را به سخره گرفته است و پری را در زیر انگشتر سلیمان به تصویر کشیده است.
هوش مصنوعی: آن لب جانبخش او به هیچ چیز اهمیت نمیدهد، حتی به خط زیبا و سیاه، زیرا که زیبایی چشمانش مانند آسیب زدن به آب حیات است.
هوش مصنوعی: یکی از ویژگیهای خاص زیبایی آن معشوق خیرهکننده، باعث شده تا چهرهاش در شب تاریک همچون شمعی روشن و درخشان به نظر بیاید. او با زیبایی روزافزونش، دلی را روشن کرده و به قلبها نور میبخشد.
هوش مصنوعی: زمانی که از آن چهره زیبا ناامید شد، قطرههای شبنم بر روی برگ لاله و گل را بر دل خود فشرد.
هوش مصنوعی: من به کودک خود سواری دادهام، زیرا بیپروا هستم و میخواهم دل را در دنیای خطرناک آزمایش کنم، حتی اگر این کار شجاعت زیادی لازم داشته باشد.
هوش مصنوعی: در قطع کردن روابط و علایق، شتاب نکن، زیرا افرادی که سبکسر هستند، به راحتی از سختیها رها میشوند. مانند کسی که خار را از دامن خود بیرون میکشد.
هوش مصنوعی: اگر در مورد وضعیت دنیا دچار سردرگمی هستی، با نگاهی دقیق و آگاهانه به اطراف خود، میتوانی بیدار شوی و از این خواب آشفته رهایی یابی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری
که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده
[...]
چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را
دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم
که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را
نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش
[...]
زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را
چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده
بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم
[...]
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
[...]
گه از می تلخ میکن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم
زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.