گنجور

 
صائب تبریزی

مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را

پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را

لب جان بخش او را نیست پروای خط مشکین

سیاهی نیل چشم زخم باشد آب حیوان را

یکی صد شد ز خط عنبرین آن حسن روزافزون

شبستان سرمه روشندلی شد شمع تابان را

چو شد نومید ازان رخسار نازک قطره شبنم

ز برگ لاله و گل بر جگر افشرد دندان را

به طفل نی سواری داده ام دل را ز بی باکی

که بر شیران کند انگشت زنهاری نیستان را

مکن تعجیل در قطع علایق چون سبکساران

به همواری برون آور ز چنگ خار دامان را

گر از اوضاع دنیا درهمی صائب نظر وا کن

که بیداری بود لاحول، این خواب پریشان را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را

بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را

من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری

که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را

چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده

[...]

امیر معزی

چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را

دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آن‌را

من‌ از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم

که ایزد بر دل و جانم مسلط‌ کرد جانان را

نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش

[...]

اثیر اخسیکتی

زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را

چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را

ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده

بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را

تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم

[...]

مولانا

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را

فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را

چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان

به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را

بدم بی‌عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی

[...]

امیرخسرو دهلوی

گه از می تلخ می‌کن آن دو لعل شکرافشان را

که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را

کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم

زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را

بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه