آزادگان کجا غم دستار می خورند
این پر دلان قسم به سر دارمی خورند
حیرانیان عشق چو شبنم در این چمن
روزی ز راه دیده بیدار می خورند
آنان که ره به نقطه توحیدبرده اند
از دل همیشه دانه چو پرگار می خورند
از نشاه شراب صبوحی چه غافلند
جمعی که باده را به شب تار می خورند
بر لوح دل چو مصرع رنگین کنند نقش
زخمی که رهروان تو از خار می خورند
نقل شراب سنگ ملامتگران کنند
رندان که باده بر سر بازار می خورند
طوطی به زهر غوطه زد از حرف شکرین
مردم همین فریب ز گفتار می خورند
با آسمان بساز که آیینه خاطران
پیمانه های زهر ز زنگار می خورند
مگذر ز خون من که طبیبان مهربان
گاهی ز لطف شربت بیمار می خورند
از شکر می کنند لب خویش شکرین
گر جام زهر مردم هشیار می خورند
صائب هزار بار به از آب زندگی است
خونی که عاشقان به شب تار می خورند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.