گنجور

 
صائب تبریزی

ای آن که دل به ابروی پیوسته بسته‌ای

غافل مشو که در ته طاق شکسته‌ای

ای زلف یار این قدر از ما کناره چیست؟

ما دل‌شکسته‌ایم و تو هم دل‌شکسته‌ای

امروز از نگاه تو دل آب می‌شود

گویا به روی گرم خود از خواب جسته‌ای

روی زمین مقام شکر خواب امن نیست

در راه سیل پای به دامن شکسته‌ای

گرد سفر ز خویش فشاندند همرهان

تو بی‌خبر هنوز میان را نبسته‌ای

سر می‌دهی به باد به اندک اشاره‌ای

تا همچو پسته رخنه لب را نبسته‌ای

خواهی قدم به پله قارون نهاد زود

کوه تعلقی که تو بر خویش بسته‌ای

اینک رسید موسم بی‌برگی خزان

از باغ روزگار چه گل دسته بسته‌ای

در محفلی که برق تجلی است بی‌زبان

ماییم چون کلیم و زبان شکسته‌ای

در وادیی که خضر در او با عصا رود

ازدست‌رفته‌تر ز عنان گسسته‌ای

از جبهه غرور، عرق پاک می‌کنی

گویا طلسم هردو جهان را شکسته‌ای!

در خاکدان دهر، که زیر و زبر شود!

برخاسته است گرد فنا تا نشسته‌ای

صائب هزار دام تماشا ز موج هست

زین بحر چون حباب چرا چشم بسته‌ای؟

 
 
 
حکیم نزاری

ای یار بی‌وفا که ز ما برشکسته‌ای

پیوند مهر و عِقد محبت گسسته‌ای

ضایع مکن حقوقِ مودّت به هیچ حال

گر خود همه دمی‌ست که با ما نشسته‌ای

ما از تو خسته‌ایم و شکایت نمی‌کنیم

[...]

اوحدی

یارب! تو دوش با که به شادی نشسته‌ای؟

کامروز بی‌غم از در ما باز جسته‌ای

از روی عشوه بند قبا را گشاده باز

وز راه شیوه طرف کله بر شکسته‌ای

سیم از میان ببرده و در کیسه ریخته

[...]

وحشی بافقی

خواهد دگر به دامگهی بال بسته‌ای

مرغ قفس شکسته‌ای از دام جَسته‌ای

صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش

غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای

صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان

[...]

فیاض لاهیجی

دارم دلی به مهر بتان عهد بسته‌ای

چون رنگ عاشقان به نگاهی شکسته‌ای

از خود طمع بریده‌تر از رنگ رفته‌ای

دندان به خون فشرده‌تر از زخمِ‌ بسته‌‌ای

افتاده‌ای ز گریه چو زخم فسرده‌ای

[...]

اسیر شهرستانی

از گلشن زمانه چه گلدسته بسته‌ای

رام که می‌شوی ز خیال که جسته‌ای

گل بی‌تکلفانه به سر می‌توان زدن

انگار کن که طرف کلاهی شکسته‌ای

رعناتر از بهاری و رنگین‌تر از گلی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه