گنجور

 
صائب تبریزی

در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست

ورنه در تعمیر دلها، درد کم از صاف نیست

از جوانان پاکدامانی طمع کردن خطاست

در بهاران آبها در جویباران صاف نیست

دور باش وحشت ما سنگ دارد در بغل

عزلت عنقای ما را احتیاج قاف نیست

نیست بوی آشنا همچون نگاه آشنا

چشم آهوی ختا را نسبتی با ناف نیست

با دم معدود، از بیهوده گویی لب ببند

مفلسان را هیچ عیبی بدتر از اسراف نیست

می کند در پرده، از شرم کرم، احسان وجود

بر لب دریای گوهر، کف ز جوش لاف نیست

در چنین بحری که طوفان می کند آب گهر

کشتی ما را به خشکی بیستن از انصاف نیست

ناقصان صائب ز چرخ بی بصیرت خوشدلند

قلب چون نقدست رایج، هر کجا صراف نیست

 
 
 
صائب تبریزی

آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست

کشتی ما را به خشکی بستن از انصاف نیست

می توانست از زر گل کرد ما را بی نیاز

حیف گوش باغبان را پرده انصاف نیست

گوهر نایاب را بتوان به شیرینی خرید

[...]

اسیر شهرستانی

خجلت الفت کشد هر دل که با ما صاف نیست

نسخه ای رنگین تر از مجموعه انصاف نیست

سینه صافم دوست از دشمن نمی داند دلم

می زنم داد محبت با دو عالم لاف نیست

صید معنی گشته ام پیشش گواه حال من

[...]

بیدل دهلوی

وضع ترتیب ادب در عرصه‌گاه لاف نیست

قابل این ز‌ه کمان قبضهٔ نداف نیست

از عدم می‌جوشد این افسانه‌های ما و من

گر ‌به معنی وارسی جز خامشی حراف نیست

غفلت دلها جهانی را مشوش وانمود

[...]

فرخی یزدی

هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست

گر وکالت هم فتد در چنگشان انصاف نیست

شاه و دربار و وزارت عز و جاه و ملک و مال

هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست

عاقلان دیوانه‌ام خوانند و چون مجنون مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه