گنجور

 
صائب تبریزی

یاد ایامی که گلچین در گلستانت نبود

بوالهوس را دست بر سیب زنخدانت نبود

بوسه از یاقوت آتش مشربت رنگی نداشت

طوطی خط خوش نشین شکرستانت نبود

بوی پیراهن یکی از سینه چاکان تو بود

نکهت گل محرم چاک گریبانت نبود

کاکلت پهلو تهی می کرد از باد صبا

شانه را دستی به زلف عنبر افشانت نبود

العطش می زد تمنا در بیابان طلب

محشر لب تشنگان چاه زنخدانت نبود

زهر بی پروایی از تیغ نگاهت می چکید

سرمه را دست سیه کاری به مژگانت نبود

لوح رخسار تو از نقش تماشا ساده بود

دست یغمایی در آغوش گلستانت نبود

این زمان گردید وقف عام، ورنه پیش ازین

غیر صائب بلبلی در باغ و بستانت نبود