غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست
چشم خواب آلود نرگس گوش بر افسانه نیست
گوهر درج خموشی از شکستن ایمن است
زخم دندان تأسف بر لب پیمانه نیست
خشکی سودا، قلم در ناخنش نشکسته است
آن که می گوید قلم بر مردم دیوانه نیست
هر که می آید، به آب رو از اینجا می رود
قفل منع و چین ابرو بر در میخانه نیست
حسن ذاتی بی نیاز از صنعت مشاطه است
زلف جوهر دست فرسود نسیم و شانه نیست
مهربانی های صیادست دامنگیر ما
در قفس دلبستگی ما را به آب و دانه نیست
رشته کار تو صائب ناخنم را ریشه ساخت
این قدر عقد گره در سبحه صد دانه نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ غفلت و بیخبری انسانها نسبت به حقیقت و واقعیتهای زندگی است. شاعر به بیفایده بودن تلاشهای ظاهری در برابر معنویت اشاره میکند و میگوید که برخی از ارزشها و زیباییها ذاتاً وجود دارند و نیازی به تزئین ندارند. همچنین، به پیچیدگیهای محبت و وابستگیها اشاره میکند که انسانها را در دام احساسات اسیر میکند. در نهایت، شاعر از بیتوجهی افراد نسبت به حقایق عمیق زندگی انتقاد میکند و میگوید که مشکلات و دغدغهها واقعا ارزشمند نیستند.
هوش مصنوعی: در این شعر به این موضوع اشاره شده است که افرادی که در خواب غفلت هستند و از حقیقت دورند، نیازی به اندازهگیری و محاسبه ندارند. چشمانشان مانند نرگس خوابآلود است و نمیتوانند حقیقت را بشنوند و درک کنند، چرا که گوشهایشان درگیر داستانها و افسانهها هستند و از واقعیت دور شدهاند.
هوش مصنوعی: گوهر خاموشی از آسیب و شکست در امان است و زخم دندان نیازی به نشان دادن احساسات منفی بر لب پیمانه ندارد.
هوش مصنوعی: آن که میگوید قلم بر دیوانگان تأثیری ندارد، هنوز به عمق احساسات و مشکلات آنها پی نبرده است. او نمیداند که خشکی افکار و احساسات میتواند مانع از بیان و انتقال پیامهای عمیق شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به سمت آب میآید، از اینجا میرود. در این میخانه، درهای بسته و چهره های درهم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زیبایی طبیعی او نیازی به آرایش و پیرایش ندارد، زیرا خود زلفهای او به قدری با ارزش و زیبا هستند که نیازی به دستهای هنرمندانه و شانه زدن نیست.
هوش مصنوعی: محبتهای صیاد، باعث شده است که ما در قفس وابستگیهایمان گرفتار شویم و دیگر نتوانیم به آزادی و نیازهای واقعیمان دسترسی داشته باشیم.
هوش مصنوعی: کار تو به گونهای است که ناخن من را به ریشهاش وصل کرده و این به این معناست که در طول زندگیام، مشکلات و سختیهایی که با آنها مواجه شدهام، به اندازهٔ گرههای یک تسبیح با صد دانه نیستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست
هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکست
ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست
چشم صورت بین نبیند روی معنی را بخواب
[...]
نقد گنج کعبه جایش جز دل ویرانه نیست
حلقه بر در گو مزن زاهد که کس در خانه نیست
در حریم کعبه و بتخانه عاشق محرم است
هرکه با عاشق آشنا شد هیچ جا بیگانه نیست
سربسر احوال ما چون کوهکن جان کندن است
[...]
حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست
بر چراغ روز بال افشانی پروانه نیست
تا طبیب خستگان عشق چشم مست اوست
ناله بیمار غیر از نعره مستانه نیست
نیست سامانی بغیر از رخنه در ویرانه ام
[...]
سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست
شمع را در بزم دلسوزی به از پروانه نیست
حسن ذاتی فارغ است از صنعت مشاطگان
زلف جوهر دست فرسود نسیم و شانه نیست
مرغ روح اهل مشرب را نمی آرد به دام
[...]
بیلب او نشئهای در ساغر و پیمانه نیست
شیشة می را دماغ جلوة مستانه نیست
سیرت معشوق از سیمای عاشق ظاهرست
سرگذشت شمع جز در دفتر پروانه نیست
هر شبم در سینه آشوبی است از پهلوی دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.