دانسته ام غرور خریدار خویش را
خود همچو زلف می شکنم کار خویش را
هر گوهری که راحت بی قیمتی شناخت
شد آب سرد، گرمی بازار خویش را
در زیر بار منت پرتو نمی رویم
دانسته ایم قدر شب تار خویش را
زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک
در خواب کن دو دیده بیدار خویش را
نادیدنی است صورت بی معنی جهان
روشن مساز آینه تار خویش را
هر دم چو تاک بار درختی نمی شویم
چون سرو بسته ایم به دل بار خویش را
چون صبح داده ایم به یک جرعه شفق
خندان به پیر میکده دستار خویش را
اظهار فقر پیش فرومایگان مکن
پوشیده دار گوهر شهوار خویش را
(هرگز چنان نشد که توانیم فرق کرد
از رشته های زلف، دل زار خویش را)
در زیر خاک و گرد کسادی نهفته ایم
از چشم خلق گوهر شهوار خویش را
از بینش بلند، به پستی رهانده ایم
صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و تجربیات عمیق انسانی پرداخته و به مسائلی چون خودشناسی، فخر و تعهد میپردازد. شاعر به غرور و خودشیفتگی اشاره کرده و میگوید که حتی در چالشها و سختیها، باید به خود احترام بگذاریم و از درون خود آگاه باشیم. او به ارزشهای درونی و استعدادهای نهفتهاش اشاره میکند و تأکید میکند که نباید اجازه دهیم که دیگران ما را تحقیر کنند یا به ما بیاحترامی کنند. در نهایت، شعر به این نکته میرسد که انسان باید با درک عمیق از خود و جهان اطرافش، در مسیر رشد و آگاهی حرکت کند.
هوش مصنوعی: میدانم که برای خریدار خودم ارزش و اعتبار دارم، اما مانند موهایم که به راحتی میشکنند، خودم هم کارم را میشکنم و بهم میریزم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به راحتی و بدون ارزش خاصی شناسایی شود، مانند آب سرد است که نمیتواند بازار خود را گرم کند.
هوش مصنوعی: ما تحت تاثیر بار محبت دیگران قرار نمیگیریم؛ زیرا به خوبی میدانیم ارزش و اهمیت شب تاریک و دشواریهای خود را.
هوش مصنوعی: زندانی بودن به معنای بیخبری و غفلت است، از سوی دیگر میتوان با بیداری و آگاهی به حقیقت زندگی پی برد. در اینجا اشاره به این است که حتی اگر در دنیای مادی و موقت به خواب رفتهایم، باید با باز کردن چشمان آگاه خویش به واقعیتهای عمیقتر زندگی پی ببریم و از غفلت خارج شویم.
هوش مصنوعی: جهان بیمعنا و ناپیدا است، پس تلاش نکن که آینهی تاریک درون خود را روشن کنی.
هوش مصنوعی: هر لحظه مانند درختی که بار میدهد نمیتوانیم ثمرهای آوریم، زیرا مانند سروهایی که به دل خود وزن و بار خود را بستهاند، خود را محدود کردهایم.
هوش مصنوعی: صبح را با یک نوشیدنی دلپذیر شروع کردهایم و در کنار پیرمرد میکده، خوشحال و سرزنده به سر میبریم.
هوش مصنوعی: فقر و نیازمندی خود را به افراد بیارزش نشان نده و گنجینه ارزشمند تمایلات و خواستههایت را از دید آنها پنهان نگهدار.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستیم از میان رشتههای زلف کسی دلتنگی و احساسات خود را جدا کنیم.
هوش مصنوعی: ما در زیر خاک و در شرایط سخت پنهان شدهایم و از دید مردم، ارزش واقعی و زیباییهای خود را نشان نمیدهیم.
هوش مصنوعی: ما با بصیرت و درک عمیق خود، از ناملایمات و مشکلات رهایی یافتهایم و توانستهایم موانع و سختیهای زندگیامان را پشت سر بگذاریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آورده ام شفیع دل زار خویش را
پندی بده دو نرگس خونخوار خویش را
ای دوستی که هست خراش دلم ز تو
مرهم نمی دهی دل افگار خویش را
مردم که نازکی و گرانبار می شوی
[...]
کردم ز شکوه منع دل زار خویش را
انداختم به روز جزا کار خویش را
وقت نظاره بت پرهیزکار خوش
شویم به گریه دیده خون بار خویش را
جرم منست پیش تو گر قدر من کم است
[...]
از کینه پاک کن دل افگار خویش را
صبح امید ساز شب تار خویش را
گردد درین ریاض به آزادگی علم
چون سرو هر که بست به دل بار خویش را
از سخت دل زبان نصیحت کشیده دار
[...]
پرهیز ده ز هجر گرفتار خویش را
بنگر شکستهرنگی بیمار خویش را
بهر ذخیره شب هجر تو روز وصل
کم کرد دیده گریه بسیار خویش را
بیداد دوست چون ستم چرخ عام نیست
[...]
شق کرده ایم پردهٔ پندار خویش را
بی پرده دیده ایم رخ یار خویش را
در بیعگاه عشق به نرخ هزار جان
ما می خریم ناز خریدار خویش را
مرهم چه احتیاج؟ که عاشق ز سوز عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.